صادق چوبک، فرزند آقا محمد اسماعیل (بازرگان) و رقیه سلطان در ۱۲ تیرماه سال ۱۲۹۵ ه.ش در بوشهر متولد شد. تا مقطع سوم ابتدایی در مدرسه ی «سعادت» بوشهر درس خواند. در سال ۱۳۰۳ به بیماری مالاریا مبتلا شد و برای معالجه به شیراز نقل مکان کرد. در شیراز در مدرسههای «شفاییه»، «باقریه»، «سلطانیه» و «حیات» تحصیل کرد. نخستین مقالهی چوبک در سال ۱۳۱۰ در روزنامهی محلی «بیان حقیقت» منتشر شد.صادق چوبک، فرزند آقا محمد اسماعیل (بازرگان) و رقیه سلطان در ۱۲ تیرماه سال ۱۲۹۵ ه.ش در بوشهر متولد شد. تا مقطع سوم ابتدایی در مدرسه ی «سعادت» بوشهر درس خواند. در سال ۱۳۰۳ به بیماری مالاریا مبتلا شد و برای معالجه به شیراز نقل مکان کرد. در شیراز در مدرسههای «شفاییه»، «باقریه»، «سلطانیه» و «حیات» تحصیل کرد. نخستین مقالهی چوبک در سال ۱۳۱۰ در روزنامهی محلی «بیان حقیقت» منتشر شد.زولا میگوید: «وضع مزاجی اشخاص را مطالعه کنیم نه اخلاق و عادات آنها را… آدمها زیر فرمان اعصاب و خونشان قرار دارند«.
صادق چوبک به سال ۱۲۹۵ خورشیدی در بوشهر به دنیا آمد. صادق چوبک در بوشهر به دنیا آمد. مارلاریا او را به شیراز کشاند و خواندن و نوشتن ها از همان جا شروع شد. شاید اگر تب مارلایا نبود، او کنارههای خلیج را رها نمیکرد و اصلا شاید سرنوشت او را به “سنگ صبور” و “خیمه شب بازی” نمیرساند. میگویند نثر او سیاه است. گاهی او را رئالیست میخوانند و گاهی پیوندش میزنند به ناتورالیسم.
محمدعلی سپانلو در کتاب «نویسندگان پیشرو ایران» مینویسد: «صادق چوبک یک رئالیست افراطی است. قویترین نویسندهی ایرانی در نقاشی دقایق و جزئیات موضوع است. واقعیت، نفس واقعیت، عریان از انگیزهها و آرمانهایش، برای او هدف است.
دربارهی سبک چوبک برخی از منتقدان اصرار دارند که آن را به «ناتورالیسم» منتسب کنند. اما راویهای بخت برگشته آثار چوبک، انگاه که از زیر بار جبرهای جغرافیایی و تاریخی و ارثی، اندک فرصتی برای داستان گویی پیدا میکنند، آنچه میگویند، بیشتر به رئالیسم میماند، یک رئالیسم سیاه و چرک.
این متولد ماه تیر، “خیمه شببازی” اش را در خلال دوستی با خانلری و صادق هدایت و مسعود فرزاد نوشت. هزار تومان قرض کرد و اولین کتاباش را چاپ کرد. سال ۱۳۲۴ بود. کتاب نقدهای خوبی را به همراه داشت. چند سال بعد مجموعه داستان”انتری که لوطی اش مرده بود” را نوشت. در نگاه بسیاری چند داستان این مجموعه عقب گردی برای مرد تلخ جنوب قلمداد میشد.
در این سالها در تهران کارمند وزارت فرهنگ بود. ترجمه میکرد و مینوشت. ابراهیم گلستان از روی شاهکار او «چرا دریا طوفانی شده بود» فیلم دریا را ساخت.
در سال ۱۳۴۲ نوبت به رمان «تنگسیر» رسید. رمان تلخی که به همسرش قدسی خانم تقدیم شده بود. یک سال بعد مجموعهی «روز اول قبر» را که شامل ۹ داستان کوتاه و یک نمایشنامه بود را نوشت و آن را به پسرش روزبه تقدیم کرد. سال ۴۵ هم به رمان “سنگ صبور” گره خورد. رمانی که بعدها همه چوبک را بر اساس آن و در لابه لای خطوط آن به نقد میکشیدند و او را در دسته بندی های ادبیات و لای “ایسم ها” میگذاشتند.
در خلال سال ۴۸ و ۴۸ به آمریکا میرود و در دانشگاه یوتا استاد مهمان میشود. بینایی اش روبه تحلیل میرود دیگر نه میتواند بدون کمک همسرش بخواند و نه بنویسد.
خودش میگوید: “هنوز باور نمیکنم که نمیبینم. هرروز صبح که از خواب بلند میشوم، فکر میکنم که بیناییام را بازیافتهام.” درد غربت او را مبتلا کرد. در آن سالها فقط بزرگداشت بود و گهگاهی سخنرانی و چند ترجمه و در نهایت در یک جمعه خاکستری، ۱۲ ژوئیهی ۱۹۸۸ صادق چوبک در امریکا و در سن ۸۲ سالگی درگذشت. جسد چوبک به درخواست خودش سوزانده شد.
چوبک سیاسی نبود. و در جو سیاست زده دهه سی و چهل نتوانست مخاطبان انقلابی را به داستانهایش دعوت کند. دنیای او دنیایی روسپی ها و لاط ها و عربده کش و راننده های کامیونی بود که جاده های بارانی را برای ملاقات با معشوقه و شاید فرزندشان تا صبح میرانند.
میگفتند او “غیر متعهد” است و دارد ترویج فساد میکند. اما او به قول رضا براهنی حدفاصل بین فقر و جهل را میفهمید و شاید همین رمز ماندگاری او باشد.
خودش اما میگفت: «جامعه را آنگونه که هست تصویر میکنم و بس.»
ورود
ورود
بازیابی پسورد
پسورد شما به ایمیل شما ارسال خواهد شد
صادق چوبک
4 پست
تیر ۱۲۹۵ بوشهر – تیر ۱۳۷۷ برکلی
نویسنده و داستان نویس
پست قبلی
پست بعدی