تاریخ فرهنگی ایران مدرن
پروژه تاریخ فرهنگی به بررسی گسترده فرهنگ ایران در قرن بیستم اختصاص دارد و در آن، فرهنگ معاصر ایران، عمدتا از خلال یازده ورودی، مطالعه و ارائه خواهد شد. این یازده مدخل برای گردآوری داده‌ها و پژوهش بر آن‌ها پیش بینی شده اند و عبارتند از: شخصیت ها (کنشگران)، نهادها، آثار، فرآیندها، رویدادها، زمان، مکان، اشیاء، مفاهیم، اسناد و سایر.

درباره سیمین دانشور: بانوی قصه‌ها

لقب «بانوى قصه ایران» را پیشروترین منتقد و کارشناس ادبیات معاصر ایران، براى اولین بار درباره این بانوى فرهنگ ایران به کار برد و به قول قدما: انصاف را که این لقب نه حد اوست بلکه صرفاً «قصه نویس» دانستن خانم سیمین دانشور برخطاست. اهمیت نقش تدریس و خدمات دانشگاهى او در کنار ترجمه هاى شیوایش، به علاوه شخصیت گیرا و «کاریزماتیک» خاص او، چنان متمایزش مى کند که محدود ساختن او به یک عنوان خاص، نوعى «حق ـ ناگزارى» است. او مصداق حقیقى نام خویش است: «دانشور؛ آزاد و همیشه آموزگار»…

-دکتر سیمین دانشور ؛نویسنده و مترجم متولد ۱۳۰۰ شیراز- وفات: هجدهم اسفندماه سال ۱۳۹۰ تهران

-فرزند محمدعلی دانشور (پزشک) و قمرالسلطنه حکمت (مدیر هنرستان دخترانه و نقاش)

-تحصیل در مدرسه انگلیسى مهرآیین ۱۳۰۶

-ورود به دانشگاه ادبیات دانشگاه تهران ۱۳۱۷

-فوت پدر و آغاز مقاله‌نویسی برای رادیو تهران ۱۳۲۰

-همکارى با روزنامه ایران با نام مستعار «شیرازی بی‌نام »۱۳۲۳

-چاپ اولین مجموعه داستانهاى کوتاه با نام «آتش خاموش» ۱۳۲۸

-دریافت درجه دکتراى ادبیات فارسى دانشگاه تهران و ترجمه سرباز شاه کلاى ۱۳۲۹

-چاپ داستانهاى کوتاه در مجله باتو، امید و روزنامه کیهان ۱۳۲۹

-ازدواج با جلال آل احمد ۱۳۳۰

-بورسیه آمریکا براى تحصیل دررشته زیباشناسى در دانشگاه استنفورد ۱۳۳۲

-ترجمه و انتشار باغ آلبالو و دشمنان آنتوان چخوف ۱۳۳۳

-بازگشت به ایران و تدریس در مدرسه هنرهاى زیبا ۱۳۳۴

-سردبیرى مجله نقش و نگار ۱۳۳۵

-همکارى در یک پروژه باستان شناسى با کلنل علینقى وزیرى ۱۳۳۸

-استادی دانشگاه تهران در رشتهٔ باستان‌شناسی و تاریخ هنر۱۳۳۸

-انتشار ده داستان کوتاه با نام شهرى مثل بهشت ۱۳۴۰

-مرگ جلال و چاپ سووشون ۱۳۴۸

-ترجمه، چاپ و انتشار چندین مجموعه داستان

-بازنشستگى به عنوان استادیار دانشگاه تهران ۱۳۵۸

-چاپ کتاب مرگ جلال ۱۳۶۰

-ترجمه جزیره سرگردانى، چاپ کتاب شناسایى و درک هنر و …

-چاپ کتاب ساربان سرگردان ۱۳۸۰ و …

-رمان سووشون او به ۱۷ زبان ترجمه شده است

لقب «بانوى قصه ایران» را پیشروترین منتقد و کارشناس ادبیات معاصر ایران، براى اولین بار درباره این بانوى فرهنگ ایران به کار برد و به قول قدما: انصاف را که این لقب نه حد اوست بلکه صرفاً «قصه نویس» دانستن خانم سیمین دانشور برخطاست. اهمیت نقش تدریس و خدمات دانشگاهى او در کنار ترجمه هاى شیوایش، به علاوه شخصیت گیرا و «کاریزماتیک» خاص او، چنان متمایزش مى کند که محدود ساختن او به یک عنوان خاص، نوعى «حق ـ ناگزارى» است. او مصداق حقیقى نام خویش است: «دانشور؛ آزاد و همیشه آموزگار»

اگرچه بسیارى از نوقلم هاى برآمده از نهادهاى دولتى ۲۵سال گذشته خواسته اند کارنامه پربار و شخصیت فرهنگى او را همواره زیرسایه همسر و همراهش، جلال آل احمد (۱۳۴۸ـ۱۳۰۲) قلمداد کنند، لیکن هواداران و شناسندگان حقیقى «سیمین خانم» و «خانم دکتر دانشور»، نه تنها همیشه این حد و حریم و تفکیک را رعایت کرده اند، بلکه به اصرار و گاه به عنادى برآمده از جبرى ناگزیر، این خط قاطع را صریح تر، ترسیم کرده اند. نمونه آن، مقدمه اى است که نویسنده رمان «شازده احتجاب» بریکى از کتابهاى سیمین دانشور نوشته است و اهل قلم نیک مى دانند که بین این مادر و فرزند برآمده از ادبیات داستانى معاصر، نزدیک چهل سال ارتباط هنرى برقرار بود و کمتر کسى به اندازه آن نویسنده فقید، صلاحیت داشت تا درباره جلال و سیمین بنویسد و خوشبختانه کم هم ننوشته است. در این بین، خانم دانشور که سى و چهارمین سال سکوت آل احمد را پشت سرمى گذارد، ضمن احترام به شخصیت «جلال» و سعى در شناساندن استعدادها و آثار او، با خطى مهربان و قاطع، مرزهاى اقلیم فکرى و فضاهاى احساس خود را نیک ترسیم کرده و در این استقلال ـ که در عصر زندگى هنرى او براى زنى فرهیخته به دشوارى به دست مى آمد ـ بس موفق بوده است. اگر گفته بوفون را به یاد بیاوریم که «سبک هرکس، خود اوست»؛ مى توانیم به تمایز عمیق بین سلوک هنرى زن و شوهر، از طریق بررسى بافت و ساخت نثرشان پى ببریم. خانم دانشور در گفت وگویى خصوصى‎/ تلفنى با نگارنده، یک بار اشاره کردند: «من همه نوع نثر فارسى را خوانده بودم و مى توانستم‎/ مى توانم سخت ترین نثرها را هم تقلید کنم… وقتى که جلال، با مطالعه ناصرخسرو و سفرنامه او، نثر بریده بریده (مقطع و به اصطلاح «شلاقى» را که وجه مشخصه آل احمد است)، به کار برد، من دیگر آن موضوع را رها کردم…» و شاید بیراه نیست اگر بگویم که در همان نوع نثر و نوشتار ، «جلال آل قلم» نیز سیمین پیشگام و پیشرو بوده است. شاید هم اکنون نیز دریافت و پذیرش چنین مسائلى دشوار جلوه کند. اما دیگر سیمین دانشور در ۸۲سالگى بى نیاز از این حرفها است.

خانواده دانشور در شیراز، اهل فرهنگ و داراى ثروت و نفوذ بوده اند. در خاندانهاى اشرافى ایران این دو صفت کمتر با یکدیگر دیده مى شده است (واکنون تقریباً هیچکدام دیده نمى شود!) شرایط استثنایى تحصیل در شیراز را نیز نباید از نظر انداخت. آموختن زبان انگلیسى در این شهر شاید به مراتب دستیاب تر بود تا هر شهر دیگرى و وجود انواع میسیون، و مدارس خارجى و معلمین خوب و کتابخانه هاى پرو پیمان و روزنامه هاى پربار محلى (نسبت به شرایط فرهنگى آن زمان)، از اجزاى سازنده سرنوشت فرهنگى او بودند. این خوش اقبالى، چه در تهران که محضر خانم دکتر فاطمه سیاح و فروزانفر و معین و… را مى دید و چه در هنگامى که در آمریکا، نزد والاس استگز، داستان نویسى را مى آموخت، همراهش بود. یک بار به خبرنگارى گفته بود «اگر حمل برخودستایى نکنید، مى خواستم بگویم که زمانه، مرا در سس غلیظى پخته است». پررنگى این تعبیر سراسر زنانه، از صحت و دقت آن نمى کاهد و آثار قلمى سیمین دانشور این را ثابت کرده است.

نسل او در دانشکده ادبیات، استادانى را به خود دید که نسلهاى بعدى و صف آنها را فقط در کتابها خوانده اند. کتابدار دانشکده ادبیات، شخصیتى مثل پروین اعتصامى بود و دفتردار دانشکده هنرهاى زیبا، بزرگى مثل صادق هدایت که سالها پیش از آن به شیراز آمده و با راهنمایى سیمین که در آن وقت به قول خودش «دختر بچه سیاسوخته باهوشى» بود، به محله هاى پایین شهر شیراز رفته و اصطلاحات و ضرب المثل هاى مردم فرودست را یادداشت کرده بود. چندسال از پایان جنگ جهانى دوم مى گذشت، ولى اوضاع بر سیمین و پیرامون او شیرین بود. در همین سالهاى دانشکده با «جلال» آشنا شد و این پیوند تا بیست سال بعد (۱۳۴۸ـ۱۳۲۸) که جلال در «اسالم» به خاک و هوا و آتش پیوست، ادامه یافت. در این سالها، سیمین دکتراى زبان و ادبیات فارسى گرفت (آل احمد ، به هر دلیلى این مدرک را دریافت نکرد و رساله اش را با عنوان «جمال و علم الجمال در ادبیات فارسى» نوشت. همپاى جلال و خلیل ملکى و دکتر امیرپیشداد و بسیارى روشنفکران آن عصر، در مبارزات ملت ایران براى ملى شدن صنعت نفت شرکت کرد و تاوان شریک شدن در سیاست، در مبارزه و در زندگى با «سیدجوشى» (لقب ابداعى زنده یادان انجوى شیرازى و پرویز داریوش براى دوستشان جلال آل احمد) را تمام و کمال پرداخت. در آمریکاى دهه ۱۹۵۰ ، دوره تخصصى ادبیات و قصه نویسى را دید و در هنرستان موسیقى، به تدریس زیباشناسى و تاریخ هنر پرداخت. پیش از او تنها استاد علینقى وزیرى (۱۳۵۸ـ۱۲۶۶) بنیانگذار موسیقى نوین ایران به این رشته توجه کرد و اسباب تأسیس رشته درسى آن را در دانشگاه تهران فراهم آورده بود. دکتر دانشور در هنرستان با پورآفاق (بدرى) وزیرى و همسرش حسینعلى فلاح آشنا شد و این دوستى، تا سالهاى سال، در حال و هواى زندگى پربار سالهاى ۱۳۴۰ و ،۱۳۳۰ در فضاى پاک و با طراوت «دروس» شمیران که هنوز زیرپاهاى هیولاى «برج سازى» له و لورده نشده بود، در کنار ابراهیم گلستان و صادق چوبک و فروغ فرخ زاد و خانواده وزیرى و ملاح و علوى و… گذراند. حاصل این سالهاى پربار، چند مجموعه داستان است و تعدادى ترجمه هاى پرارزش، که نام آنها در فهرست هاى مختلف بارها و بارها آمده است. همچنین سردبیرى مجله «نقش و نگار» (که متأسفانه یکى دو شاره بیشتر چاپ نشد) را نیز به عهده داشت.

در همین سالها، کار عظیم نگارش رمان «سووشون» را طرح ریخت. این واژه که با تغییر در اعراب، با املاهاى مختلف خوانده مى شود، در اصل اشاره اى است به مراسم «سوگ سیاوشان» که قدمتى بسیار دارد و حکم کلید واژه اى براى درک معناى رمزى و نهانى سرنوشت شخصیت هاى این کتاب را دارد. بدین ترتیب، اولین رمان بلند فارسى به قلم یک بانوى نویسنده ـ تحصیلکرده و فرهیخته و بدون اتکا به پشتوانه فرهنگ خانوادگى و با آوازه همسرش ـ منتشر شد. کتاب، از پرفروش ترین رمانهاى تاریخ ادبیات فارسى بوده و تا به حال شاید به اندازه حجم خود آن ـ چندصدصفحه ـ درباره اش نقد و بررسى و تعریف و تمجید نوشته شده است. بسیارى از منتقدان، شخصیت قهرمان رمان، «یوسف» را تابلویى از چهره و شخصیت جلال آل احمد مى دانند و مشابهت هاى زیادى وجود دارد که این گمان را به یقین نزدیک مى کند.

بین زمان انتشار سو وشون و رمان «جزیره سرگردانى»، بیش از بیست و پنج سال فاصله زمانى بوده است. تغییر زاویه دید و انسجام بافت نثر سیمین دانشور در مقایسه بین این دو رمان، روشن و روشن تر مى شود. «جزیره سرگردانى» (که خبر رسیده نویسنده آن هم اکنون مشغول نگارش جلد دوم آن است) را عده اى از منتقدان ستودند و عده اى دیگر آن را چندان اعتبارى ندادند و دلایل خود را هم داشتند که در نشریات ادبى دهه ۱۳۷۰ به چاپ رسیده است. گذشته از این رمان ها، مجموعه داستانهاى کوتاه سیمین دانشور را نباید فراموش کرد. عده اى از کارشناسان ادبیات داستانى، او را اساساً نویسنده داستانهاى کوتاه مى شناسند و آنها را روانتر، خوشخوانتر و مطلوبتر از رمانهایش مى یابند. وضوح در توصیف ها، نیروى وصف، فضاسازى و تصویرسازى، انعکاس لحن و احساسات زنانه و بویژه روحیه مادرانه، تسلط به کاراکتر گفتارى مردم طبقات مختلف و جنبه مردمى قومى آثار او، نکاتى است که دوستداران داستانهاى کوتاهش جملگى برآن اتفاق نظر دارند. اگرچه تمام طیف خوانندگان این داستانها، از دوستداران نیستند ولى منتقد و غیرمنتقد، از کتاب تازه درآمده سیمین دانشور به آسانى صرفنظر نمى کنند و خوانندگان آثار او همیشه ثابت و منتظرند. دیگر تألیف ارزشمند او که با یارى و تلاش مصطفى زمانى نیا(چهره آشناى اهل قلم و هوادار شخصیت ادبى ـ سیاسى جلال آل احمد) به چاپ رسید، کتاب «شناخت و تحسین هنر» است. مجموعه اى از مقالات و ترجمه هاى او که در ارتباط مستقیم با دروس دانشگاهى او طى چند دهه خدمت مستمر در دانشکده هنرهاى زیبا بوده است.

هنرمند نامى و نوازنده ارزنده «تار»، فرهنگ شریف ، روزى به نگارنده گفت که در سالهاى دهه ۱۳۴۰چندین و چندبار به دعوت خانم دکتر دانشور سرکلاسها مى رفته و براى بیان روشن تر مباحث زیباشناسى، از او مى خواسته اند که بداهه نوازى کند و استاد دانشور در کنار آن، یا بعد از اجرا، به دانشجویان توضیح مى داد. (کدام کلاس زیباشناسى در دانشگاههاى امروز است که چنین فضایى را ببینید؟!) این گوشه اى از ناشناخته هاى وجود عزیز دکتر سیمین دانشور براى جوانهاى امروز است که حیفم آمد ننویسم و یادگار نماند. از این لطایف و دقایق، او را بسیار است که معاشرانش بهتر و بیشتر دانند.

– این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشن نامه مشاهیر معاصر ایران ؛ به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی ، در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد ۱۲۹۰ تا ۱۳۳۰ خورشیدی می پرداخت. بخشی از این پروژه سال ۱۳۸۳در قالب کتاب منتشر شده است.