تاریخ فرهنگی ایران مدرن
پروژه تاریخ فرهنگی به بررسی گسترده فرهنگ ایران در قرن بیستم اختصاص دارد و در آن، فرهنگ معاصر ایران، عمدتا از خلال یازده ورودی، مطالعه و ارائه خواهد شد. این یازده مدخل برای گردآوری داده‌ها و پژوهش بر آن‌ها پیش بینی شده اند و عبارتند از: شخصیت ها (کنشگران)، نهادها، آثار، فرآیندها، رویدادها، زمان، مکان، اشیاء، مفاهیم، اسناد و سایر.

نگاهی به رمان «توپ» نوشته غلامحسین ساعدی

هراس از مرگ تو را به کام خویش می کشد

نویسنده: ندا زندی

«توپ» رمانی است که در عین سادگی تو را به مضامین عمیقی رهنمون می سازد و برایت از عامل وحشتی می گوید که اگر مقابلش بایستی بر آن پیروزی و اگر از آن بهراسی، در کامش افتاده و سرانجامت مرگ است. ماجرا از یکی از روستاهای آذربایجان شروع می شود. روستائیان وحشت زده از هجوم ایلیات به داخل غارها پناه برده اند و ملامیرهاشم با اسب خود وارد روستا شده و به داخل خانه کدخدا می رود. ضمن گفت و گو با کدخدا از وضعیت نابسامان ایل و هجوم عده ای قزاق قفقاز به رهبری ژنرال «دلماچوف» برای سرکوبی ایلیاتی ها با خبر می شود و از آنجا که حاصل دسترنجش که حدود سیصد گوسفند است در دست ایلیاتی هاست به ترس افتاده و فکر چاره می کند. او که با بزرگان هر ایل دوستی بهم زده است به سراغ آنها رفته و از حال و روزشان باخبر می شود و سپس به سبب دغدغه از دست دادن مال و منالش و برای خلاصی از شر و مصیبت از آنها می خواهد که مسیر همیشگی کوچ را نروند. آنها نیز به واسطه صداقت و پاکی ملا میرهاشم، دست رد به سینه او نزده و فرمانبرداری می کنند. در این حال ملا میر هاشم که برای دیدن توپ بزرگ قزاق ها به بالای تپه رفته است اسیر دست ژنرال می شود و برای رهایی از مخمصه با دروغ و کلک، ژنرال و جمع قزاق ها را به یکی از ییلاقات خوجابیگلو ها یعنی طاووس گلی می برد. ایلیات که در اثر برهم خوردن نظم حرکتشان به صداقت ملا شک کرده اند، با فرستادن ماموری از حضور ملا در کنار ژنرال خبردار شده و گمان می کنند که ملا به همراه ژنرال سعی در سرکوبی ایلیات داشته است. در اینحال ایلیات پر اختلاف، تصمیم می گیرند برای فراری دادن قزاق ها و البته به دست آوردن ملا میرهاشم و گرفتن انتقام به سر قزاق ها بریزند و در شبی این کار را به خوبی انجام می دهند. آنها پس از فراری دادن قزاق ها و تصاحب توپ بزرگ، ملا میرهاشم را به توپ بسته و … .
«توپ» روایت ایل شاهسون و مبارزه شان علیه یکجا نشینی است و ساعدی برای پیشبرد این روایت شخصیت های گوناگونی را وارد داستان می کند و ما اوضاع را گاهی از چشم ایل، گاهی از زاویه نگاه تات ها و گاهی از زاویه نگاه ملامیرهاشم درمی یابیم.
اما درباره قهرمان داستان اوضاع پیچیده می شود. اگر بگوییم قهرمان شخصیتی است که کنش داستان را پیش می‌برد و انتظار می‌رود به هدف غایی داستان نائل شود، می توان ملا میرهاشم را به عنوان قهرمان «توپ» برگزید. اما در جریان داستان کم کم اینگونه به ما القا می شود که ملا میرهاشم نه بدنبال عشق و زندگی و آزادیخواهی، بلکه در پی حرص و نگه داری از گوسفندانش است و به ضد قهرمان بدل می گردد به طوریکه در لحظه آخر زمانیکه پیرمرد بیچاره با ضرب گلوله از میان می رود، مخاطب از مرگ او خشنود می شود. «در واقع ساعدی به گونه «کامو» و «سارتر» قهرمانانی ضد قهرمان خلق می کند که کاملا تسلیم غرایزخویش است.۱»
شخصیت پردازی ها برخلاف سایر رمان های ایرانی کمتر از راه معرفی ظاهر و بیشتر در خلال گفت و گو ها و کنش ها صورت می پذیرد.
ساعدی ضمن بیان دغدغه ها و مسائل و رابطه تیره تات ها و ایلیاتی ها، به مسئله سیاسی دهه ۵۰ که همان فرمان یکجانشینی ایلیات است اشاره می کند. او سپس علت این فرمان را واشکافی کرده و رابطه میان ایل و جنبش مشروطه را در یک خرده داستان فرعی و با بیان ماجرای ملا امام وردی مشکینی و تلاش او برای جنبش مشروطه خواهی، بازگو می کند.
«توپ» همچون سایر آثار ساعدی مایه ای اقلیمی دارد و آگاهی اش از جزئیات زندگی عشایر شاهسون بر غنای داستانش می افزاید. ساعدی آنچنان در بیان ظرایف چیره دست و دقیق است که مادام این احساس به دست می دهد که «توپ» رمانی بر اساس واقعیت است و ساعدی بر حسب حضورش در ایل شاهسون و با دیدن واقعیتی مشابه این تصاویر را خلق کرده است. او به خوبی و با شناخت کامل، مسیر حرکت ایل، آبادی ها و خشکی ها، سختی ها و آسانی ها،اختلاف ها و حتی مشخصه های جغرافیایی ییلاقات را به خوبی بیان می کند به طوریکه مخاطب پس از خواندن کتاب می تواند به اطلاعات مردم شناسانه قابل توجهی درباره ایل شاهسون دست یابد.
توصیف ظریف طبیعت، بیان جزئیاتی چون بوی خوش گل ها، حرکت آب، موجودات صحرا، دشت ها و جلگه ها و … همه و همه ما را به آن فضای جغرافیایی برده و مخاطب را کاملا در موقعیت قرار می دهد. تصویرسازی های ساعدی در آغاز و پایان هر روز و توصیفی که او از طلوع و غروب خورشید ارائه می دهد این احساس را در مخاطب برمی انگیزد که گویی به همراه ایل تمام آن روزها را پشت سر گذاشته و او نیز به عنوان یکی از اعضای فرعی نظاره گر همه وقایع بوده است.
در «توپ» تمام شخصیت ها مرد هایی چون ملامیر هاشم، رحیم خان، رحیم اوغلو، توپچی، ژنرال، بابا آسیابان، تک دام.حاج ایلدروم، هاوارخان، اوزون ، و کمالان هستند. شخصیت هایی که یا خان ها هستند یا سر سپردگانشان و یا قزاق ها. در این میان نه زنی دیده می شود و نه سختی از زن ها (جز در چند مورد معدود که به ضعیف بودن جنس زن و لزوم مراقبت مردان از زنان و کودکان ایل) به زبان می آید. به نوعی می توان این نگاه ساعدی را به سبب موقعیت اجتماعی زنان در ایل دانست و همین سبب شده تا ساعدی داستان را با بیهوده گفتن از زن ها به درازا نکشد.
هراس در «توپ»
ادبیات داستانی ساعدی ادبیات هراس است و وحشتی قریب الوقوع در کتاب های او به چشم می خورد. در یکی از زیباترین صحنه ها و توصیفات کتاب زمانی که ایل در دره ای به نام شیطان (که البته نام دره نیز خوف انگیز است) جای می گیرند ساعدی با استفاده از طبیعت، موجودات بی هویتی که نه موش هستند و نه گربه، دیوانگی گوسفندان، هجوم بادهای مرموز در ته دره، وحشتی را که گرفتار شدن در دل طبیعت به دنبال می آورد، به خوبی تصویر می کند.
در واقع او هراس و وحشت را در همه جا به کار می گیرد. یک بار با توصیف گردنه و دهانه عظیم توپ، یک بار با توصیف ژنرال و سگ های وحشی کنارش، یک بار با شلاق زدن افراد توسط ژانرال، یکبار با موجودات موهوم و یا بادهای وحشی و یا گرفتار شدن در دل طبیعت بی آب و علف.
در این اثر مرگ و البته هراس شخصیت ها از مرگِ خود و دیگران و حتی دام ها، مادام به مخاطب گوشزد می شود. هراس ملا هاشم از مرگ و نابودی سرانجام به مرگ و نابودی خود او ختم می شود و این همان ضربه نهایی است که داستان را در ذهن مخاطب حک می کند.
ملاهاشم از مردم ایل نیست، مانند آنها نه از جان می گذرد، نه اهل مبارزه رودر روست و نه آزاد است. سال ها مال جمع کرده و اکنون هراس از دست دادن مال و جان سراپای وجودش را فراگرفته و بنابراین دست به کارهایی می زند که نادرست می نمایند.
او در عین حال که از شخصیت مثبت و مبارزه جوی روحانی دیگری به نام مشکینی صحبت می کند به موقعیت طلبی و حفظ مال روحانی اشاره دارد که سال ها در میان ایلیات روضه آل علی خوانده است و این یکی از تابوشکنی ها قابل توجه ساعدی است که اینچنین با جرات ایراد یک روحانی را بازگو کرده و می گوید که او نیز همچون سایر انسان ها علاقه مند به نعمات الهی است و برای حفظ جان و مال خود ولو با بیان دروغ های مصلحتی تلاش می کند.
شکستن قداست ملا هاشم و حضور او در کنار ژنرال، دروغ گفتن های او برای رهایی از مهلکه، دلشوره و اضطرابی که پیش از رسیدن به طاووس گلی تحمل می کند و اینکه هر لحظه ممکن است رحیم خان سر کله اش در آنجا پیدا شود، همه همه نشان دهنده دنیایی بودن مردی است که عمری با اسم معنویات نان خورده است.
نثر ساده و روان نویسنده کمک می کند تا ذهن مخاطب بدون مشغول شدن به ظاهر و معنی کلمات به عمق داستان فرو رفته و رئالیسم اثر را بیشتر درک کند. شاید استفاده از لغات و اصطلاحات ایل و یا حتی به کار گرفتن زبان پرطمطراق حواس مخاطب را از آنچه در پس کلمات نهفته است دور می ساخت و روانی داستان و روایت لطمه میخورد.
ساعدی با استفاده از تعلیق در جای جای کتاب، کشش بسیار خوبی در روایت پدید آورده که خواننده را تا پایان به دنبال خود می کشاند. تعلیق و هیجان را در همه جای اثر به خوبی وبه طور یکدست حفظ می کند. همه چیز سر جای خود و به اندازه است. نه توصیف اضافه ای از شکل و قیاقه قزاق ها و ایلیاتی ها می بینیم و نه توصیف اضافه ای وقایع و حتی منظره ها. ساعدی را بیان تو در توی داستان قزاق ها، ایل رحیم خان و … به خوبی در همه داستان خرده داستانی خلق کرده و ماجرای تازه ای که البته کاملا در مسیر پیشبرد روایت اصلی است رقم می زند و به این ترتیب کسالت را از مخاطب می گیرد.
درونمایه داستان به نوعی مقابله با حرص و آز است. حرص پیرمرد و تلاش او برای زنده ماندن دام ها سرانجام به مرگ خود او ختم می گردد.
سرانجام نویسنده گوشزد می کند که اگر حضور توپ و ابزار جنگی نبود و یا اگر تفرقه میان ایلیات نمی افتاد، این مردان صحرا نه هیچ گاه شکست را می شناختند و نه اختلاف را. اختلاف هایی که توسط یک عامل خارجی تحریک می شود و سرانجام توسط یک عامل خارجی (ملا میرهاشم) پایان می پذیرد.

***
برگرفته از مقاله ای با نام «قهرمان و ضد قهرمان در هنر و ادبیات » درج شده در وبلاگ محمدقدرتی پور.