تاریخ فرهنگی ایران مدرن
پروژه تاریخ فرهنگی به بررسی گسترده فرهنگ ایران در قرن بیستم اختصاص دارد و در آن، فرهنگ معاصر ایران، عمدتا از خلال یازده ورودی، مطالعه و ارائه خواهد شد. این یازده مدخل برای گردآوری داده‌ها و پژوهش بر آن‌ها پیش بینی شده اند و عبارتند از: شخصیت ها (کنشگران)، نهادها، آثار، فرآیندها، رویدادها، زمان، مکان، اشیاء، مفاهیم، اسناد و سایر.

نگاه کردن و آفرینش هنری

نویسنده:بهروز دارش

دیدن نوعی شدن است، آزاد شدن از بصریت حاکم، بازیافت بصریت در تغییر ، بکار انداختن دیدن اولیه همانند یک آوا، احساسات و گرایشات گنگ هنرمندانه، دیدن را تاب بیاوریم. دیدن را به مسیرها ی رفته و کوبیده نکشانیم. مرگ بصریت دگرگونی و زنده شدن نگاه است. آزادی نگاه از بصریت، نگاهی آزاد و شاعرانه ، میل به نگاه تازه از نفسِ دیدن، اسطوره نکردن نگاه ، دیدن را در بصریت اسطوره ننمائیم . گریز از حاکمیت بصریت ، دیدن شوریدگی است، خاطره است وبعد تغییر دهنده زندگی.اثر هنری چالش فی مابین دیدن و بصریت ، دربدو امر غیر هنری بنظر میرسد ولی نهایتا هنری است.دیدن در ارتباط با جهان رخ میدهد و رخداد، سوژه را پشت سر می گذارد.
اثر هنری را به شناسنامه منتصب ننماییم، آنرا ببینیم و آنرا به معنائی اقتدارگرایانه نسپاریم. برای کسی که خانه ای برای زندگی ندارد، دیدن، آفریدن، خانه وی است. باید نشان دهیم که گونه ای دیگر زندگی می کنیم، نه متکی به عادت . زندگی در این جهان را نمیتوان از اصول متافیزیکی استنتاج نمود از اصول جاویدان نمیتوان آغاز نمود، قلمرو جا ودانه ارزشی ندارد. نظریات جزمی و سنتی خود را بالاتر از هرگونه داوری قرار ندهیم، در اینجا انتقاد نوعی رهائیست.
اثر هنری نه آغازی دارد نه پایانی ، گشوده به یک نامعلوم و از هر جای آن میتوان قطره آبی نوشید. برای تعیین نیست برای بحث و گفتگو است . نظام معنایی قدرت آفرین است.
دیدن وارد شدن به بازی تفاوت هاست بدون مرکزیت، در حال گردش و تغییر، یک آتش بازی ، قصه گون ، چند پاره و آتونال . اثر جرقه ای است بر امری تیره ، یک رخداد که روال عادی را بهم میریزد، یک امکان ، امکانی که قبلا نادیده انگاشته شده است. امکانی برای موجودیتی نو ، رخداد فریاد بر می آورد که جهانی دیگر و معنایی دیگر وجود دارد که ریشه در تفاوت ها دارد.
در مدرنیته دوگانگی و تضاد ماده و فضا و حتی دوگانگی ماده فی مابین سایر عناصر بصری وجود دارد . در مدرنیته سوژه و ابژه وابسته وجود دارند، سوژه بدون اثر وجود ندارد. آموزه های مدرن قدسی هستند و ما نمیتوانیم به آسانی سوژه را از ابژه جدا کنیم. اثر بدون سوژه ماندگار است این رابطه انسان با جهان است.اندیشه ناتوان از تسخیر تمام واقعیت است. واقعیت وجود دارد و قبل از انسان وجود دارد.
حقیقت تنها از طریق زبان ساخته نمیشود. دیدن هم، نوعی حقیقت است. دگرگونی هستی به آسانی صورت نمی گیرد ، هستی امری تاریخی است و به آسانی نمیتوان از آن رهایی یافت.
اخلاق دردیدن چیست؟ آیا دیدن ما سبقه اخلاقی دارد؟ اخلاق را متافیزیکی نکنیم. اخلاق ما باید با نیازهای واقعی زندگی هماهنگ باشد.
چیدمان هنری را از سلطه فرم های دلالت گرخارج نماییم و از میان فرم ها ی تعریف نشده راهی به آزادی اندیشه باز کنیم.
خلاقیت بدون دیدن آزاد ممکن نیست. تسلیم معنا نشویم. شجاعت و بردباری و دیرند در نگاه کردن زمینه ای برای دگرگونی، دیدن آزاد دغدغه زندگیست، غیر متعصبانه به اثر هنری نگاه کنیم.
دیدن با تمام تجربییات انسان در چالش است ، نوعی مواجهه عاشقانه و شاعرانه ، واقعیت زایی مطلق در متن و اثر نهایتا به جنون می رسد، جنونی هنرمندانه. اثر مجموعه مناسبات جذاب دیداری است که درک و فهم ما را به دنبال خود میکشاند و تغییر میدهد.
اثر هنری سیستم نشانه های شناخته شده را پشت سر می گذارد، از شمایل ها و نمادها گذر می کند . اثر بصری گزاره ای دیداری است که از طریق دیدن تفسیر و متجسم می شود. دیدن حالتی بالقوه است برای گریز از ملال. فضا و فرم ، زمان ، نور و مکان وجود دارند.
دور شدن از مفهوم و قرار گرفتن در یک حالت بالقوه گی ، تا سر حد موسیقیایی، آیا موسیقی روزی از راه خواهد رسید و ما را با خود خواهد برد؟ آیا روح موسیقی در ما زاده خواهد شد و ما دگرگون خواهیم شد ؟ ابدین و جاودانه و هذیانی و شاعرانه برای گریز از مرگ ، از روزمره گی ، وضعیتی برای دیدن، یک انگیختگی و حالتی بالقوه و دیداری.
ما در جامعه ای مفهومی زندگی می کنیم با محدودیت های بصری ، دیدن در ذهن ما عقلانی شده ، بصریت قضاوت ها را می سازد در فرهنگ ما گزاره های مفهومی برگزاره های دیداری حاکم است . به هنگامی که جهان بیش از حد دیداری شده است ما در نظام گزاره های مفهومی و متجسد شده ایم و از طریق گزاره های مفهومی می بینیم.جذابیت دیدن در گزاره های مفهومی محو می شود . در میان گفتن و دیدن آنچه دیده می شود گفته نمی شود . سخن به راه خود میرود و گفتار، دیدار را به دنبال خود می کشاند.
کل دیدن را نمیتوان ارائه نمود. دنبال آن نباید بود، دنبال تمامیت ، اثر در خدمت یک مفهوم که وجود دارد، نیست. تلاشی برای آفرینش های تازه نه ثبت دیدن، متزلزل کردن آن تا چیزی حاصل آید و دیدن از زوایای و اشکال مختلف با خلق شیوه های متفاوت دیدن . توسعه دیدن نه تثبیت بصریت ، نوعی بازی ، بازی با دالها و بالاخره غازی که سرخوش می خواند و عنکبوتی که دائما می بافد.
۱۲/۱۱/۱۳۹۷

بهروز دارش عضو شورای عالی انسان شناسی و فرهنگ است.

این مطلب مربوط به ویژه نامه نوروزی سال ۹۸ انسان شناسی و فرهنگ است.