تاریخ فرهنگی ایران مدرن
پروژه تاریخ فرهنگی به بررسی گسترده فرهنگ ایران در قرن بیستم اختصاص دارد و در آن، فرهنگ معاصر ایران، عمدتا از خلال یازده ورودی، مطالعه و ارائه خواهد شد. این یازده مدخل برای گردآوری داده‌ها و پژوهش بر آن‌ها پیش بینی شده اند و عبارتند از: شخصیت ها (کنشگران)، نهادها، آثار، فرآیندها، رویدادها، زمان، مکان، اشیاء، مفاهیم، اسناد و سایر.

گفتگو با مهرداد اسکویی: فیلمسازی ایرانی در تلاش برای کشف موضوعات مخاطره آمیز

نیویورک تایمز ، ویلیام یانگ ترجمه ی یوسف جلالی

” این کاری نیست که من بایستی بدان مشغول می شدم”. مهرداد اسکویی می گوید، پرسه زدن میان دسته ی انبوهی از کارت پستال های تاریخی و قدیمی کاهی رنگ، متعلق به نجیب زادگان ریش بلند قاجار، انقلابیون سبیل دار، زنان محجبه و درویشان کوچه گرد. اسکویی از مستند سازان برجسته ی ایرانی است که بخش قابل توجهی از وقت و هزینه ی خود را صرف جمع آوری مجموعه ای کرده که از نظر دوستان و خویشانش، سرمایه گذاری حرکتی آرمان گرایانه برای ایجاد یک نهضت فرهنگی است. وی مصمم است تا شاهد منتشر شدن صدها اثر تصویری مربوط به اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیست باشد که به زعم وی راهی است برای التیام و بازسازی بخشی از تاریخ بصری کشورش ایران.

برای اسکویی کارت پستال های تصویری چیزی بیش از مستندات و بخشی از فرایند درمان فرهنگی به شمار می روند، چیزی که جایزه ی پرنس کلاوس هلند سال ۲۰۱۰ را به مبلغ ۲۵۰۰۰ یورو برایش به ارمغان آورد. فیلم های وی مسائل مهم و حساسی چون خودکشی زنان در جوامع سنتی، اعتیاد جوانان به مواد مخدر و یا بحران هویت جوانان ایرانی را مطرح می کند، موضوعاتی که می تواند یک ایرانی را راهی زندان سازد.

وی با فیلم “دماغ به سبک ایرانی” در سال میلادی ۲۰۰۶ در خارج از ایران شناخته شد. فیلمی درباره ی رواج جراحی بینی در ایران با بیش از ۶۰۰۰۰ تا ۷۰۰۰۰ عمل جراحی سالیانه. این موضوع رقابت شدید موجود بین زنان جوان برای ازدواج با مردان واجد شرایط پس از جنگ دهه ی ۱۹۸۰ با عراق را، منعکس می کند که در آن ۴۰۰۰۰ مرد ایرانی جان خود را از دست دادند. هدف اصلی فیلم بنا به گفته ی اسکویی، به تصویر کشیدن و نقد و تحلیل مصرف گرایی در ایران معاصر است در مقایسه با سال های پس از انقلاب ۱۹۷۹، زمانی که مردم به خاطر آرمان هایشان، حاضر به از جان گذشتگی بودند.

سال ۲۰۰۴ با فیلم “از پس برقع” دوربین اسکویی دفن شتابزده ی شبانه ی عروسی را ضبط می کند که خود را از پنکه ی سقفی خانه اش در روستای ماهیگیری نشین سلخ در قشم آویزان کرده بود ، واقعه ای معمول در جامعه ای سنتی برای زنانی که خود را اسیر در قفس می یابند.

به گفته ی کارشناسان، مهارت وی در ضبط این رویدادها عمیقاً شخصی است؛ به نحوی که انگار نه او و نه کس دیگری در اتاق حضور ندارد. دکتر احمد الستی استاد مطالعات فیلم درباره ی وی می گوید:” او هر آنچه را که می خواهد بدون ایجاد مزاحمتی در روند کار بدست می آورد”.

اسکویی حتی مسائلی چون مراسم سنتی زار (جن گیری) که از شرق آفریقا نشات گرفته ولی در مناطق ساحلی و جزایر جنوبی ایران اجرا می شود، را نیز مورد توجه قرار می دهد. مراسمی هیجانی همراه با ضربه های هماهنگ دهل و سرود خوانی مردان که فرصتی نادر برای زنان فراهم می کند تا علایق خود را در جامعه ای محدود، از درون رها سازند. در فیلم، اکثر زنان با صراحت درباره ی ستیزهایشان با مسائلی چون پدرسالاری و مشکلات اقتصادی که پیشرفتشان به عنوان عضوی از جامعه را به شدت محدود می کند، صحبت می کنند.

اما شاید مهمترین دستاورد وی بکار بردن چنین موضوعاتی بدون مشکل پیدا کردن با سانسور و دیگر هنرمندان بوده باشد، کسانی که وی را به انطباق بیش از حد متهم می کنند.علی دهباشی، سردبیر مجله فرهنگی بخارا می گوید:” در دنیای غرب تنها هنرمند بودن کافی است ولی در اینجا نه. شناخت خط قرمزها و درک نحوه ی نظارت بر مسائل، مهمترین کار است.” وی همچنین می افزاید:” هنر، تهیه ی فیلم، ممنوع شدن و فرار به لوس آنجلس و پاریس نیست” “مسئله ی مهم، ماندن، کار کردن و ادامه دادن است.”

هنگامی که از اسکویی درباره ی انتخاب موضوعات تابو و مجازات نشدن پرسیده شد، او با لحن ملایمی گفت:” ما در جامعه و شرایط سیاسی بسیار خاصی زندگی می کنیم.” فیلم های کوتاه وی درباره ی حامیان رئیس جمهور محمود احمدی نژاد و نامزد مخالف وی میر حسین موسوی مربوط به تبلیغات انتخاباتی سال ۲۰۰۹ هنوز بدون ادیت باقی مانده اند، شاید برای مورخانی که در سال های بعد به بررسی آن ها بپردازند.اسکویی می پرسد” آیا من باید فیلمی بسازم که باعث بیرون انداختن خودم از کشورم شوم؟” “من چنین چیزی نمی خواهم.” “آیا باید فیلمی بسازم که از آن برای پناهنده شدن به کشوری دیگر استفاده کنم؟” ” من هرگز دنبال چنین چیزی نیستم.”بسیاری از بزرگان سینمای ایران همچون عباس کیارستمی، محسن مخملباف و یا هم چون کارگردان کُرد، بهمن قبادی از تغییر جهت دوربین فیلمبرداری شان به خارج از این مسایل، اجتناب کردند. اما برای اسکویی این کار به مخاطره انداختن چیزی است که به قول دوست نزدیکش دکتر ناصر فکوهی به “مرگ آرام” تعبیر شده است. فارغ از نوجوانان بزهکار و زنان نا امیدی که در فیلم هایش حضور دارند اسکویی نه تنها خود در مسیر میانه روی گام برمی دارد بلکه دانشجویان شرکت کننده در کارگاه هایش را نیز به انجام همین کار تشویق می کند.اسکویی در جدیدترین فیلمش” آخرین روز های زمستان” گروهی از جوانان بزهکار که برای سفری تفریحی به نواحی ساحلی شمال و کنار دریای کاسپین رفته اند را دنبال می کند. جایی که از محل ساخت اولین مستند برجسته اش خیلی دور نیست. محلی که وی در زمان نوجوانی، پس از زندانی شدن پدر و به فقر دچار شدن خانواده، به فکر خودکشی و غرق کردن خود افتاده بود.دهه ی۱۹۷۰ میلادی و سال های آخر سلطنت محمدرضا پهلوی بود که پدرش با فعالیت در حرکت های ضد شاهنشاهی دستگیر، شکنجه و به پنج سال حبس محکوم شد.”پدرم از من پرسید که آیا مایلم وارد سیاست شوم؟” اسکویی می گوید. ” من گفتم به هیچ وجه، و شروع به فکر کردن درباره ی کارهایی کردم که قادر به انجام دادنش بودم.””آیا می خواستم رئیس جمهور، وزیر یا نماینده ی مجلس شوم؟ آن ها را نمی خواستم. آیا می خواستم درون روح مردمم و زندگی روزانه شان کاوش کنم و بفهمم که چه چیزی آن ها را ساخته و چه کسانی اند و یافته هایم را در فیلم ها و عکسهایم بیان کنم؟ بله این چیزی بود که من بدنبال انجام دادنش بودم.”برخی از صحنه های تاثیرگذار فیلم “آخرین روزهای زمستان” در سواحل بادخیز کاسپین گرفته شد. جایی که پسران دوازده ساله ای که به خاطر فقر و اعتیاد به مواد مخدر به بزهکاری کشیده شده اند، عمیق ترین احساسات خود را جلوی دوربین اسکویی به اعتراف نشسته اند.اسکویی می گوید که در طول سال های دانشجویی در رشته ی سینمای دانشکده سینما و تاتر دانشگاه هنر تهران بود که یاد گرفت تا شکاف بین خود و موضوعاتش را از میان بردارد. هنگامی که وی گه گاه به ترمینال اتوبوس رفته و بدون اینکه برایش مهم باشد اتوبوس به کجا میرود،با آن به سمت کشف چیزهای جدید و نو میرفت.وی می گوید:” زمانی که بلیط فروش از من پرسید کجا می خواهم بروم گفتم هیچ فرقی نمی کند و او فکر کرد که من سر کارش گذاشته ام.” او پیوسته به نقاط دور ایران و مناطق شهری و روستایی سرزمین وسیع و فراموش نشدنی اش سفر می کند تا درک عمیق تری از کشورش بدست آورد.اسکویی می گوید: ” این چنین بود که من مردم ام را، رویاهایشان، یاس هایشان، امیدهایشان و زندگی روزمره شان را بهتر شناختم.”