تاریخ فرهنگی ایران مدرن
پروژه تاریخ فرهنگی به بررسی گسترده فرهنگ ایران در قرن بیستم اختصاص دارد و در آن، فرهنگ معاصر ایران، عمدتا از خلال یازده ورودی، مطالعه و ارائه خواهد شد. این یازده مدخل برای گردآوری داده‌ها و پژوهش بر آن‌ها پیش بینی شده اند و عبارتند از: شخصیت ها (کنشگران)، نهادها، آثار، فرآیندها، رویدادها، زمان، مکان، اشیاء، مفاهیم، اسناد و سایر.

گفت و گو با سعید تارازی با نگاهی به سه مستند روایتی

نویسنده: صدیقه محمودی

نگاهی به سه مستند روایتی از مشروطه بختیاری، ایل راه و مثل همه انسان ها

سعید تارازی سال ۱۳۴۸ در آبادان متولد شد. زمانی که یازده ساله بود به دلیل جنگ ایران و عراق همراه با خانواده به اصفهان مهاجرت کردند. سال ۱۳۶۵ وارد انجمن سینمای جوان نجف آباد شد و دوره عکاسی و فیلمسازی را در آنجا گذراند. بعد از گذراندن دوره متوسطه مشغول تحصیل در رشته متالورژی شد و بعد از آن در سال ۱۳۷۰ اولین فیلم خودکه یک انیمیشن بود را ساخت سپس انیمیشن کسی چه می داند را به انجام رساند. با وجود دوری از خوزستان او نخستین مستندش به نام چشم های دیوار- درباره سینماهای تخریب شده آبادان – را تولید کرد. اودر سال ۱۳۷۶ به تهران آمد وساخت فیلم را ادامه داد.

دلیل روی آوردنتان به فیلمسازی مستند بعد از ساخت دو انیمیشن چیست؟
– همه ما دغدغه برون فکنی داریم، من برای نشان دادن جهان رویاهایم دست به دامن انیمیشن می شوم و برای نشان دادن یا باز آفرینی واقعیت از مستند کمک می گیرم.

مستند روایتی از مشروطه بختیاری را بیشتر برای نشان دادن نقش بختیاری ها در به وجود آمدن انقلاب مشروطه ساختید؟ می خواهم بدانم تا چه اندازه نشان دادن یک فرهنگ اصیل و قدیمی ایرانی برایتان اهمیت داشته است و تا چه اندازه می خواستید موارد زندگی اجتماعی این مردم را نشان دهید؟
– هنگامی که پیشنهاد ساخت این فیلم از طرف تهیه کننده ( آقای ارد زند) به من داده شد، تقریبا از این مقطع تاریخی قوم بختیاری چیزی نمی دانستم و ذهنیتم درباره سردار اسعد منفی بود. آقای زند، قبل از پیشنهاد کارگردانی این فیلم به من تحقیق را شروع کرده بود. چند کتاب به من پیشنهاد داد که من آنها را خواندم. در روایت آنها از تاریخ مشروطه بختیاری تناقض هایی را دیدم و نهایتا با جمع بندی آنها به نتایجی رسیدم، ضمنا در میان این کتاب ها، کتابی از خاطرات دکتر نورالله دانشور علوی بود که در حمله سردار اسعد به اصفهان و تهران او را همراهی می کرد. این کتاب خیلی به من کمک کرد تا احساس آن آدم ها در آن زمان را وارد فیلم کنم.

این مستند در عین تاریخی بودن یک واقعه اجتماعی و سیاسی را بازگو می کند که توسط یک قوم ایرانی صورت گرفت، تا چه اندازه می خواستید این موضوع را بازگو کنید؟
– یکی از مواردی که از ابتدای شروع تحقیق ذهنم را به خود مشغول کرده بود و فکر می کردم که می تواند سوال دیگران هم باشد، علت حمله بختیاری ها بود، اینکه در میان اقوام آن دوره تاریخی چرا بختیاری ها این کار را کردند. بنابراین سعی کردم در ابتدای فیلم پاسخ این سوال را بدهم، برای این کار می بایست شرایط آن دوره بختیاری ها را تشریح می کردم و تصور می کنم در ابتدای فیلم با توضیحی که درباره شرایط سیاسی و اجتماعی آن دوره بختیاری ها داده شد بیننده متوجه می شود که چه عواملی دست به دست هم داده تا بختیاری ها برای انجام این کار پیشقدم شوند.

در این مستند به دلیل تاریخی بودن، بیشتر شاهد تصاویر بناهای قدیمی و باستانی هستیم که تنوع تصویری بسیار خوبی داشت و مخاطب را خسته نمی کرد، اما فکر می کنید بهتر نبود که صحنه های بازسازی شده را بیشتر نشان می دادید تا مخاطب بیشتر با تاریخ و روابط مردم بختیاری آشنا شود؟
– هنگامی که پیشنهاد کارگردانی این فیلم به من داده شد به این نتیجه رسیدم که در بازگویی تاریخ وارد تحلیل نشوم، پس روایت قصه گونه فیلم را انتخاب کردم. حضور راوی از نظر شبکه چهار الزامی بود و من تجربه ای از این شکل فیلمسازی نداشتم، اما تصور می کنم حضور آقای بیگدلی به ساختار فیلم کمک خیلی زیادی کرد. متریال من دانسته هایم از کتاب های مختلف بود و خاطرات دکتر علوی و لوکیشن های متعدد و سرنوشت ساز آن واقعه و توانایی آقای بیگدلی در نوشتن و اجرای درست کار. آن سوار بختیاری هم فقط برای ایجاد فضاهایی که در ذهن داشتم به کار گرفته شد. ما وقت بسیار کمی داشتیم و بودجه محدود، تقریبا مثل همه تولیدات تلویزیونی. اگر همکاری گروه نبود اکنون از این کار راضی نبودم.

در فیلم صحنه ای از ریل قطار و در صحنه ای دیگر تهران امروز را نشان دادید که به توجه به تصاویر دیگر فیلم بسیار متفاوت بودند. در این تصاویر زندگی ماشینی انسان امروز با تصاویر مردمان سوار بر اسب فضایی دوگانه در عین حال زیبا را به وجود می آورد. از نشان دادن این تصاویر هدفی داشتید؟
– برای پیدا کردن ساختار مناسب فیلم مدت ها با متریال موجود کلنجار رفتم و نهایتا به ساختار روایی رسیدم، در این شکل از فیلمسازی لوکیشن ها نقش مهمی بازی می کردند. از همان ابتدا تصمیم گرفتم که به تغییراتی که در لوکیشن ها ایجاد شده حساسیت نشان ندهم، مثلا خانه سردار اسعد در جونقان در حال بازسازی بود ولی تصور من این بود که این بازسازی هم معنا و مفهوم خود را دارد. در ادامه مسیر به قلعه بادامک که رسیدیم و دیدم که هیچ اثری از آن باقی نمانده و خط آهن جای آن را گرفته پس سعی کردم به بیننده توضیح بدهم و این را هم وارد فیلم کردم، اینکه تاریخ گرچه دستخوش تحریف می شود ولی تغییراتی را هم ایجاد می کند. نشانه های تاریخی ممکن است از بین برود ولی تاثیر آن از بین نمی رود. در شهر اصفهان و تهران هم سعی نکردم بر تصاویر آن زمان تاکید کنم و از تصاویر آرشیوی استفاده کنم. به تصور من اینکه مردم در شرایط فعلی خود آن وقایع را ببینند،به درک بهتر ماجرا کمک بیشتری می کند. شاید خیلی وارد تحلیل های زیبایی شناسانه نشدم ولی یک ایده به من می گفت هر بیننده ای که سکانس جنگ در میدان نقش جهان را دیده باشد، اگر روزی گذرش به میدان نقش جهان افتاد راحت تر می تواند آن واقعه را در ذهن خود بازسازی کند. به تهران که رسیدیم می دانستم که قوای بختیاری از دروازه یوسف آباد وارد تهران شده اند، بعد از جستجوی بسیار و با کمک آقای محمود کاظمی که مشغول ساخت قسمت دیگری از این مجموعه(سپهسالار شمال) بود فهمیدم که دروازه یوسف آباد آن زمان همان چهار راه کالج فعلی است، تصویر آرشیوی دروازه یوسف آباد را هم داشتم، اما فکر کردم که به همان دلیل قبلی، راوی باید در همین چهارراه کالج ماجرا را توضیح دهد.

همانطور که اشاره کردید تاریخ همیشه دستخوش تحریف است با توجه به این مسئله برای به دست آوردن منابع تحقیقی درست دچار مشکل نشدید؟
– همانطور که قبلا اشاره شد از کتاب های مختلفی مطالب را جمع آوری کردم. خاطرات دکتر علوی هم خیلی کمک کرد، اما دائما می بایست اطلاعات را در ذهن پردازش می کردم تا درگیر تناقض های کتاب ها و احساسات یا تعصب های دکتر علوی نشوم. نهایتا فکر می کنم حاصل کار به واقعیت خیلی نزدیک است. البته ناگفته نماند که بعضی از موارد گفته نشد، که دلیل اصلی آن وقت کم فیلم بود و عموما این موارد حاشیه ای بودند.

از آنجایی که فرهنگ سینه به سینه و نسل به نسل منتقل می شود و تاریخ مشروطه و حضور بختیاری ها نیز جزو این فرهنگ است آیا از نوشته ها یا گفته های مردم بختیاری در این خصوص بهره بردید؟
– متاسفانه روایت های سینه به سینه پایه و اساس علمی چندانی ندارند و عموما دستخوش احساسات می شوند که حاصل کار تناقض هایی است که می شنوید. من به مستندات تکیه کردم که به عنوان مثال یکی از آنها کتیبه ایست که در فیلم می بینید.

در ایل راه مستند بعدی تان که به کوچ بختیاری ها از ییلاق به قشلاق می پردازد، نشان دادن صحنه کوچ با توجه به مسیر سخت و صعب العبور بودن آن برای شما دشوار نبود؟
– البته هر فیلمی دشواری های خود را دارد. فکر می کنم در فیلم به اندازه کافی از دشواری های راه روایت کرده ام. ولی ساخت این گونه فیلم ها با گروه تصویربرداری و عوامل زیاد و حتی اندک امکان پذیر نیست. شاید بی بی سی برای ساخت فیلم “گوسفندان باید زنده بمانند” از گروه فیلمسازی استفاده کرده باشد اما در کنار در اختیار داشتن هلی کوپتر ، تجهیزات خاص و گروه آماده داشته است. من ناگزیر بودم که این راه را به تنهایی طی کنم و ایل خیلی سریع حرکت می کرد. شاید با یک آمادگی نسبی بتوان پا به پای آنها حرکت کرد، اما وقتی قرار است تصویربرداری کنی و موقعیت های مختلف را بیابی و مرتب جا عوض کنی، یعنی اینکه بیشتر از آنها راه بروی. تصور کنید در یک راه مالرو که یک طرف آن پرتگاهی است که انتهایش را نمیبینی و امکان عبور از روی چهارپایان هم وجود ندارد، تو باید سینه کش کوه را دور بزنی تا جلو آنها قرار بگیری، ولی وقتی میرسی از شدت نفس نفس زدن دوربین را نمی توانی کنترل کنی و ایل در حالی که تمام فکر و ذکرش زود رسیدن است منتظر جا آمدن نفس تو نمی ماند و تو اصلا اجازه نداری چنین انتظاری از آنها داشته باشی. فیلمسازی تو که مسئله آنها نیست، مسئله آنها دام است و به موقع رسیدن. البته اگر همکاری آنها نبود چه بسا من در راه می ماندم، مخصوصا با شرایط موقعیتی زردکوه و برف هایش که راه رفتن در آن، کار فیلمسازی که از کوهنوردی چیز زیادی نمی داند نیست.
مشکل اساسی دیگر باطری دوربین بود. من به مدت هشت روز برق نداشتم که بتوانم باطری شارژ کنم، تنها کاری که توانستم بکنم این بود که هشت باطری با خودم ببرم که دو تای آنها توزرد از آب درآمد و من ناگزیر به جیره بندی باطری بودم، از ال سی دی استفاده نمی کردم و همینطور موتور زوم و سنجیده دوربین را روشن می کردم.
البته ناگفته نماند تصاویر زیبای اول فیلم کار آقای پورصمدیست که به دلیل مشکلاتی که برای برنامه ریزی کار ما پیش آمد ایشان نتوانست تا انتهای کار به من کمک کند اما حضور چند روزه ایشان به شکل گیری ذهنیت من کمک بسیار زیادی کرد.

در این مستند تغییرات در نوع کوچ را نشان دادید اینکه بسیاری از مردم بختیاری با ماشین وسایل خود را می فرستند و عده ای دیگر از خانواده از راه مالرو می روند یا اینکه بسیاری از آنها یکجانشین شده اند اما به این نکته مهم اشاره کوچکی کردید چرا؟ تا چه اندازه می خواستید تغییر فرم زندگی و رشد صنعت از جمله وارد شدن ماشین را در کوچ بختیاری ها نشان دهید؟ از آنجایی که زنان و مردان بختیاری پوششی مخصوص به خود دارند به موارد این چنینی مانند تغییر فرم لباس و موی دخترهای بختیاری نسبت به مادرانشان نیز توجه داشتید؟
– مسئله فیلم نشان دادن شرایط مردمی بود که همچنان ناگزیر به کوچند. بر خلاف تصور عمومی آنها تمایلی به کوچ ندارند، یا لااقل با این شرایط نمی خواهند کوچ کنند. اما راه دومی در برابرشان نیست. ورود ماشین و احداث جاده ها بخشی از مشکلات آنان را حل کرده ولی مشکل اصلی هنوز برقرار است. با نوع دامداری که آنها دارند استفاده از امکانات جدید برای آنها به صرفه نیست.
در مورد تغییرات، من قصد مقایسه زندگی قبلی آنها با شرایط فعلی را نداشتم، من یک موقعیت را بازگویی کرده ام که گروهی از مردم درگیر آن هستند. موقعیتی سخت و برای آنها غیر قابل تغییر.

در این مستند به لباس، نوای بومی، طرز کار این مردم پرداختید و حتی حضور زنان در تمامی عرصه زندگی این قوم را نشان دادید. می خواهم بدانم نشان دادن تک تک صحنه ها برای هر چه بیشتر آشنا شدن مخاطب با این قوم است یا در طول فیلمبرداری به وجود آمد؟
– تصور می کنم این لازمه هر فیلمی است که یک آشنایی نسبی از وضعیتی که می خواهی در آن حرکت کنی بدهی، من قصد ساخت فیلم مردم شناسانه را نداشتم. اگر این چنین نبود خیلی از مواردی که از کنار آن می گذریم جای تامل و کالبدشکافی بسیاری را داشت. من آنها را می دانستم ولی برای فیلم لازم ندانستم.

برای من بسیار جالب است چون در ابتدا و حتی تا آخر تماشای فیلم احساس کردم دغدغه شما از ساخت فیلم فارغ از نشان دادن سختی های کوچ ثبت تصاویری قوم نگارانه و انسان شناسانه است، در واقع فکر کردم که این مستند به گونه ای ساخته شده که مخاطب را با نحوه زندگی دشوار مردمان کوچنده بختیاری آشناتر کند؟
– مواردی که تصور می کنم در ساختمان یک فیلم مردم شناسی می گنجید و من از کنار آنها گذشتم بسیار بود رفتارهای آییینی مثل احترام به آتش که چنان در آنها به قول امروزی ها نهادینه شده که خودشان هم از آن خبر ندارند و من فقط در یک پلان از آن یاد کردم، تعاملات آنها با طوایف دیگر مثل لباس تازه پوشیدن مژگان، سوزان و گلنار به خاطر احتمال برخورد با افرادی از طوایف دیگر و تدارک کوچ از سوی گلنار با همین لباس دوختن شروع می شود، شکل دزدی هایی که در مسیر اتفاق می افتد و کار چندان ناپسندی نیست و نشان از توانایی سارق دارد و به قول آقای موسوی محقق، خودش می تواند موضوع یک فیلم باشد و موارد دیگری که نه در زمان فیلم من می گنجید و نه در حوصله این مصاحبه. من فقط می توانستم در گوشه ای از فیلم و با اشاره ای از آن بگذرم، گاهی فقط در یک پلان( آتش) و یا گاهی در سرتاسر فیلم( لباس تازه مژگان) و گاهی یک سکانس(دزدی)در سکانس دزدی سیاوش واقعا با آن دزد صحبت می کند او می داند که دزد صدای او را می شنود ولی فقط تیراندازی می کند تا دزد بداند که آنها مسلح هستند، اما توضیح و کالبدشکافی آن را وظیفه این فیلم نمی دانستم.

در فیلم می بینیم که سیاوش دیگر حاضر نیست کوچ کند و آنها را در حال گفتگوی خانوادگی نشان می دهید، این صحنه ها را خود به وجود آوردید یا به صورت زنده تصویر برداری شده بود؟
– فیلم در عین مستند و زنده بودن، حاوی فضاهایی است که انگار به صورت از پیش تعیین شده وداستانی است و به همین دلیل خسته کننده نیست .

کوچ بختیاری ها را می توانستید به صورت دیگری نشان دهید می خواهم بدانم چرا فقط یک خانواده را نماینده کوچ این قوم انتخاب کردید و تمامی گفته ها در خصوص کوچ را این گونه نشان دادید؟
– در این فیلم تقریبا هیچ چیز بازسازی شده نیست. اما تا حدودی طراحی شده، من مسائلی را می دیدم که درهمان لحظه امکان ثبت آن وجود نداشت. در ابتدای کار تا آنها با دوربین من کنار بیایند زمان زیادی گرفته شد، من از روش باز آفرینی موقعیت استفاده کردم. مثلا دعوای سیاوش با همسرش بر سر کوچ کردن یا نکردن. دقیقا به همین شکلی که می بینید روز قبل اتفاق افتاد اما من تصویربردار ی نکرده بودم، آن روز به سیاوش گفتم می خواهم از درو کردنتان فیلمبرداری کنم، آنها مشغول درو شدند بعد از گذشت زمانی کوتاه من سیاوش را تحریک کردم که تو چه مرد ایلیاتی هستی که نمی توانی تصمیم بگیری و خود به خود دعوا شروع شد. آقای پور صمدی هم به موقع تصاویر را ضبط کرد. در راه نیز مرتبا به سیاوش می گفتم شما واقعا چطور این راه را هر سال طی می کنید و او درد و دل می کرد یا غر می زد و من تصویرم را می گرفتم. البته شاید در این راه موفق نبوده ام. اساسا من به بازسازی خیلی نمی توانم تکیه کنم این کار واقعا توانایی و تخصص خودش را می خواهد. من در فیلمسازی تمام سعی خود را می کنم تا لحظه را در زمان وقوع ثبت کنم، نمی دانم چقدر درست است یا غلط اما غیر از این هیچ وقت به طور کامل راضی نمی شوم. در مورد انتخاب یک خانواده ، من قصد ساخت فیلم مردم شناسانه نداشتم بیشتر می خواستم به شرایط اجتماعی حاکم به کوچ امروزی این قوم بپردازم. شرایطی که به شکل تاریخی به آنها تحمیل شده و حالا که خود قصد تغییر آن را دارند امکانش را ندارند.
تصور من این است که بیننده با همراهی یک کاراکتر واحد که خانواده سیاوش است بهتر می تواند در فضای همذات پندارانه این شرایط را درک کند تا اینکه بخواهیم خانواده های مختلف را با تفاوت های کوچک نسبت به همدیگر نشان دهیم و تمرکز را از بیننده بگیریم. وضعیت خانواده سیاوش وضعیت حاکم به تمام خانواده های کوچنده بختیاری است، البته در کلیت شرایط زندگی، آنها تا یکجا نشین نشوند نمی توانند از هیچکدام از جلوه های تمدن استفاده کنند. نه بهداشت، نه آموزش، نه مسکن و نه حتی حمل و نقل مناسب. اگر گروهی از اتومبیل برای کوچ استفاده می کنند فقط برای برآورده کردن همین نیاز اصلی است و تازه به ماندگاری این عقب ماندگی کمک می کند.

آیا تحقیق در خصوص کوچ بختیاری ها به صورت میدانی صورت گرفت؟
– برای تحقیق به قول معروف کتابخانه ای از چند نفر کمک گرفتم. اول آقای منوچهر مشیری که مشاور فیلم بود و اصلا پیشنهاد ساخت این فیلم توسط من از سوی ایشان داده شده بود. آقای مشیری سال ها پیش در دهه شصت فیلم ناتمامی درباره کوچ بختیاری ها برای تلویزیون ساخته بود که به دلیل شرایط آن روز هیچگاه به مرحله مونتاژ نرسید. ایشان در تمام مسیر ساخت فیلم من را راهنمایی می کرد. دوم آقای فرهاد ورهرام بود که سابقه ای طولانی در پرداختن به فیلم های مردم شناسی و کوچ بختیاری ها دارد، ایشان هم با گشاده دستی اطلاعاتش را به من منتقل کرد که بسیار به کار آمد و سوم آقای ابراهیم موسوی نژاد که جامعه شناس است و خود از میان مردم کوچنده آمده است. او سالها در این زمینه تحقیق کرده، البته من ایشان را بعد از تصویربرداری و در مرحله مونتاژ پیدا کردم ولی اطلاعات مفیدی در اختیارم گذاشت.
تحقیق میدانی هم حدود یک هفته در منطقه انجام شد. وقت زیادی تا کوچ نداشتم یعنی وقتی وارد منطقه شدم بخش عمده کوچ انجام شده بود. این مسئله بخاطر شرایط حاکم بر تهیه و تولید اتفاق افتاد. مناطق و طایفه های مختلفی را دیدم اما در آن زمان فقط اقوام سیاوش بودند که کوچ نکرده بودند. در سفر که برای تحقیق رفته بودم توانستم کلیتی از شرایط حاکم بر کوچ بدست آورم. اما کوچ را بدون انجام آن و همراهی با مردم کوچنده در کوچ نمی شود فهمید باید با آنها راه بروی، با آنها گوسفندچرانی کنی، با آنها زیر سقف آسمان بخوابی، با آنها چای بخوری و با آنها از زردکوه بگذری تا کوچ را بفهمی.

موضوع مستند مثل همه انسان ها چگونه به ذهنتان خطور کرد؟
– مسئله اسارت همیشه برای من ترسناک بوده، نمی دانم شاید به خاطر آن است که من هم بعد از جنگ در شرایطی ناخواسته زندگی کردم. وقتی که به واسطه جنگ مجبور به مهاجرت از آبادان شدم و در شرایطی زندگی کردم که هیچ سنخیتی با آرزوهای من نداشت می دانستم که بعد از سال ها هنوز اسرایی در دو کشور ایران و عراق وجود دارند ولی تصور می کردم غیر قابل دسترسی هستند. یک روز خواهرزاده ام که در پادگان، دژبان مرکز سرباز بود به دیدن من آمده بود. او با هیجان از دیدن اسرای عراقی هنگام حمل آذوقه به پادگان کهریزک صحبت می کرد. فردای آن روز من به ملاقات امیرشهاب رضویان رفتم( قبل از آن چند فیلم انیمیشن و مستند زمان مرده را به تهیه کنندگی شهاب رضویان ساخته بودم) وقتی موضوع را به او در میان گذاشتم از من حمایت کرد.گرفتن مجوز ورود به پادگان کهریزک نه ماه طول کشید، این بود که ما هر دو از سال ۱۳۷۸ تاکنون درگیر این فیلم هستیم.

چه مدت با این اسرا در ارتباط بودید که به این آسانی و صمیمیت با شما ارتباط برقرار می کردند؟
– اتفاقا زمانی که من می توانستم با آنها باشم بسیار کم بود. اسرایی که در فیلم می بینید سه گروه هستند، گروه اول سربازان وظیفه عراقی که قبل از همه آزاد شدند(سال ۱۳۷۹). گروه دوم که افسران وظیفه و کادر بودند که یک سال بعد آزاد شدند(سال ۱۳۸۰) و گروه سوم که بعثی ها بودند که آخرین گروه بودند و دو روز قبل از حمله آمریکا به عراق آزاد شدند. به جز گروه اول یعنی سربازها که چهار روز و با محدودیت شدید در پادگان کهریزک آنها را دیدم، بقیه اسرا فقط از تهران تا مرز خسروی در اتوبوس با آنها همراه بودم. تصور می کنم مسئله این بود که آنها سال ها در شرایط پادگانی زندگی کرده بودند و حالا رفتار دوستانه و غیر نظامی گروه فیلمبرداری خیلی روی آنها تاثیر می گذاشت.

پرداختن به موضوع اسرای جنگی عراقی با توجه به اینکه زمانی نه چندان دور این مردم به کشور ما هجوم آوردند با عث نشد که در نگاه شما به پرداخت موضوع خدشه ای وارد شود؟
– من هم در زمان جنگ عزیزانی را از دست داده بودم و یا کسانی در اسارت بودند که برای من ارزشمند بودند. اما بین آنها و این ها تفاوت چندانی احساس نمی کردم. مسئله دیگر این بود که چگونه سال ها بعد از جنگ این آدم ها نباید به سرزمین خود برگردند، چرا بدون وجود علت اصلی یعنی جنگ این ها باید اسارت را تحمل کنند. از نظر من اسرای ایرانی یا عراقی فرقی ندارند هر دو مثل همه مردم دنیا حق زندگی دارند، هردو قربانی شرایطی شده اند که خود هیچ دخالتی در بوجود آمدن آن نداشته اند.

فکر می کنید تا چه اندازه برای رساندن این مفهوم موفق بودید؟
– واقعا نمی دانم، متاسفانه این فیلم فرصت نمایش چندانی نداشته است. نمایش این فیلم مدت ها توسط کمیسیون اسرای جنگی ممنوع شده بود تا اینکه روزی من در یک برنامه تلویزیونی یکی از سکانس های فیلم را که اتفاقا از موارد مسئله دار کمیسیون اسرا بود دیدم، کامل و بدون دستکاری در مونتاژ، با پیگیری من و تهیه کننده متوجه شدیم که تهیه کننده آن برنامه تلویزیونی تصاویر را از کمیسیون اسرا گرفته، ما هم نامه اعتراضی به کمیسیون اسرا نوشتیم و نتیجه اعلام شفاهی رفع ممنوعیت نمایش فیلم بود( اعلام ممنوعیت نمایش آن هم شفاهی بود). از آن به بعد هنوز نمی دانیم که فیلم اجازه نمایش دارد یا نه. ببخشید کمی حاشیه رفتم، نمایش محدود فیلم به من اجازه برآورد بازخورد فیلم را نداده، اما در یک نمایشی که فیلم در دبی داشت و حداقل آدم های مختلفی که هم خارجی بودند و هم ایرانی فیلم دیده شد، برای من جالب بود که نمایش فیلم در ایران من را متهم به نگاه یکسوی به اسرای عراقی می کند و آنجا من متهم به نگاه یکسویه به نفع اسرای ایرانی شدم.

در این مستند، نشان دادن چه موضوعاتی برای شما اهمیت بیشتری داشت؟
– برای من شرایط غیر انسانی اسارت مسئله مهمی بود(گرچه تا آنجا که ما دیدیم آنها در شرایط رفاهی نسبتا خوبی زندگی می کردند، اما اسارت اسارت است). انسان دربند هیچگاه نمی تواند خوشبخت باشد، حالا این ها با هدفی کور اسیر شده بودند. برای هیچکدام از آنها جنگ هدف مقدسی نبود و جبر زندگی آنها را درگیر این شرایط کرده بود.

تا چه اندازه می خواستید ماهیت انسان بودن ورای مرزها و ملیت ها را نشان دهید؟
– این را دیگر فیلم باید بگوید.

می دانم این مقصود را باید در فیلم جستجو کرد اما می خواهم از شما که کارگردان آن هستید بپرسم تا بهتر به مقصود فیلم پی ببریم؟
– اساسا هدف اولیه و اصلی من همین بود، من اصلا نمی خواستم وارد مسائل سیاسی شوم ولی در مسیر طولانی تولید فیلم پرداختن به مسائل سیاسی که عامل اصلی شرایط بود ناگزیر شد. وقتی می گویم اسیر ایرانی و عراقی برایم تفاوت چندانی ندارند شعار نمی دهم، واقعا به این معتقدم. پرداختن به کنوانسیون ژنو یا قطعنامه ۵۹۸ برای تشریح آنچه اتفاق افتاده لازم است ولی هدف اصلی نیست. جایی در آستانه آزادی اسیری می گوید “حال من آزادم مثل همه مردم دنیا”، این اولین حق هر انسانیست که سال ها از او گرفته شده آن هم در بهترین سال های زندگی. در نمایش فیلم در دبی، در بین فیلمسازان خاورمیانه ای بودم گفتم که خیلی خوشحال می شوم که یک فیلمساز عراقی در باره اسرای ایرانی فیلمی بسازد. به واقع شما خیلی راحت می توانید آن سوی مرز قرار بگیرید و از آن طرف ببینید و من فکر می کنم دیگر نمی توانید آنها را مقصر بدانید، مرز جغرافیایی یا ملیت نمی تواند جلوی احساسات شما در مورد انسان ها را بگیرد.

اسرای جنگی بعد از ۲۰ یا ۲۲ سال به کشور خود باز می گردند برخی از آنها کمی بیشتر از نصف سال های عمر خود را در ایران گذراندند و حتی زبان پارسی را آموختند. نشان دادن چنین عناصری برایتان چقدر مهم بود و آیا سعی کردید این موارد را برجسته کنید؟
– برای من نشان دادن این عناصر خیلی اهمیت نداشت. اینکه اینها آدم هایی هستند مثل ما و به اندازه همه حق زندگی دارند نیازی به تاکید روی هیچکدام از این عناصر نداشت.

یعنی ارتباط انسان ها در محیطی مانند خارج از کشورشان و با توجه به اسیر بودنشان و یادگیری زبان کشور ما جزء شاخصه ها و مفهومی که می خواستید برسانید نبود؟
– مهم بود، اما نیازی به تاکید نداشت، اینکه آنها دیگر آدم های عادی نبودند خیلی مهمتر بود که پرداختن به آن نیاز به زمان بیشتر و آرامش داشت، که اصلا امکان نداشت در یک روز و با چهارصد گزینه در ده اتوبوس در حال حرکت بدست بیاید. این آدم ها پتانسیل بسیاری داشتند برای طرح موضوعات عمیقتر، حالا یا امکانش نبود یا من توانایی بیرون کشیدن آنها را نداشتم. در یکی از این سفرها ما کیلومترها از تهران دور شده بودیم که من از یکی از اسرا پرسیدم چند سال است که اسیری، وقتی جواب داد: بیست سال، تا یک ساعت من اصلا نمی توانستم فکر کنم، یک ساعت ارزشمند که ما را به مقصد نزدیکتر می کرد و فرصت را کمتر.

در صحنه ای شما نماز خواندن این اسرا را نشان دادید آیا این صحنه به دلیل نشان دادن نزدیکی فرهنگ دینی مردم عراق با ایران بوده است؟
– همانطور که گفتم تاکیدی روی این نشانه ها نداشتم. ولی جایی در مسیر مونتاژ می خواستم آیاتی از قرآن را بیاورم که در مورد اسرا فرمان می دهد. اینکه هر دو طرف مردم مسلمان بودند، با آیین و کتاب مشترک اما رفتارشان اینگونه نیست برایم مهم بود اما در اجرا ناکام ماندم.

• فیلم شناخت سعید تارازی

• فیلم یکی بود یکی نبود، انیمیشن ، ۸میلیمتری ۱دقیقه، ۱۳۷۱
آدمکی روی یک بلندی در انتظار است که یک آدمک دیگر از بالا روی سطح سقوط می کند. آدمک اول به کمک دومی از ارتفاع پایین می رود ولی دومی نمی تواند و در انتظار سقوط آدمک دیگری می ماند.
حضور فیلم یکی بود یکی نبود در جشنواره فیلمسازان آماتور چک اسلواکی ۱۹۹۴
برنده جایزه مدال نقره جشنواره یونیکا(فرانسه) برای فیلم یکی بود یکی نبود ۱۹۹۵
حضور فیلم یکی بود یکی نبود در جشنواره مونته کاتینی ایتالیا ۱۹۹۶
حضور فبلم یکی بود یکی نبود در اولین جشنواره پویانمایی تهران ۱۳۷۷
حضور فیلم یکی بود یکی بنود در بخش جنبی جشنواره مونته کاتینی ایتالیا ۱۹۹۹
دیپلم افتخار جشنواره فیلم ۱۰۰ برای فیلم یکی بود یکی نبود ۱۳۸۳

• فیلم کسی چه می داند انیمیشن ۸میلیمتری ۴دقیقه ۱۳۷۲
آدمکی با یک علامت سوال روبروست و از یافتن پاسخ برای آن ناتوان است. بعد از مدتی به این نتیجه می رسد که سوال باید بزرگتر شود و …
برنده رتبه دوستاره سیاف کانادا برای فیلم کسی چه می داند ۱۹۹۶
برنده جایزه بهترین انیمیشن جشنواره سینمای جوان برای کسی چه می داند ۱۳۷۴

• فیلم چشمهای دیوار مستند اس وی اچ اس ۱۲دقیقه ۱۳۷۴
فیلمی مستند درباره سینماهای تخریب شده آبادان بعد از جنگ، با نگاهی به برخی فیلمهای ایرانی…

• فیلم سنگواره انیمیشن ۱۶ میلیمتری ۶دقیقه ۱۳۷۷

آدمکی در یک فضای نامتناهی به دنبال کسی می گردد ونمی یابد، آنقدر انتظار می کشد تا به تخته سنگی بدل می شود، نفر دوم وارد کادر می شود و …
حضور فیلم سنگواره در جشنواره پیام برای انسان پطرزبورگ ۱۹۹۸

• فیلم زمان مرده مستند بتاکم ۱۰دقیقه ۱۳۸۷
مستندیست که به لحظات مرده مردم پشت چراغ قرمز چهارراههای و میادین تهران می پردازد.
دیپلم افتخار فیلم مستند دومین جشنواره آموزش شهروندی برای فیلم زمان مرده ۱۳۸۱
حضور فیلم زمان مرده در جشنواره شیکاگو ۱۹۹۹
حضور فیلم زمان مرده در اولین جشنواره فیلمهای ایرانی ونکور کانادا ۲۰۰۰
نمایش فیلم زمان مرده در شهرهای سیاتل،سانفرانسیسکو، لوس آنجلس، هوستون، نیویورک و تورنتو . ۲۰۰۰
نمایش فیلم زمان مرده در دانشگاههای هاروارد، برکلی .UCLA. و شیکاگو ۲۰۰۰
حضور فیلم زمان مرده در جشنواره ورا (فنلاند) ۲۰۰۱
حضور فیلم زمان مرده در جشنواره سالونیکا (یونان) ۲۰۰۱
حضور فیلم زمان مرده در جشنواره تانزانیا ۲۰۰۱

• فیلم مثل همه انسانها مستند بتاکم ۴۲دقیقه ۱۳۸۰
فیلم مستندی درباره زندگی اسرای عراقی در ایران و آزادی آنها بعد از سالها اسارت
فیلم مثل همه انسانها کاندید بهترین فیلم مستند چهارمین جشن خانه سینما ۱۳۸۰

• فیلم دومین روز آفرینش انیمیشن ۳۵ میلیمتری ۶دقیقه ۱۳۸۲
آدمکی در فضایی نامتناهی آواز می خواند، هر بار که صدای او به اوج می رسد با حمله ای از جایی نامشخص روبرو می شود. بعد از مدتی برای دفاع از خود به دنبال عامل این حمله ها می گردد و …
حضور فیلم دومین روز آفرینش در بیست و دومین جشنواره بین المللی فیلم فجر ۱۳۸۲
حضور فیلم دومین روز آفرینش در بیستمین جشنواره فیلم کوتاه تهران ۱۳۸۲

• فیلم راننده شهری مستند بتاکم دردست تدوین ۱۳۸۲
مستندی در باره راننده های خطی مسافر کش در تهران

• فیلم روز آزادی مستند دی وی کم ۵۲دقیقه ۱۳۸۴
ادامه فیلم مثل همه انسانها و اینبار با نگاه به سرنوشت اسرای عراقی و ایرانی و با شخصیتهای متفاوت تر
حضور فیلم روز آزادی در جشنواره شهید آوینی ۱۳۸۵

• فیلم روایتی از مشروطه(شبکه۴) مستند دی وی کم ۳۲دقیقه ۱۳۸۵
مستند تاریخی درباره حمله بختیاریها و فتح تهران توسط آنها در دوران مشروطه

• فیلم ایل راه مستند دی وی کم ۲۷دقیقه ۱۳۸۷
مستندی درباره کوچ بختیاریها درشرایط فعلی( بهار ۱۳۸۷ )
حضور فیلم ایل راه در بیست و پنجمین جشنواره بین المللی فیلم کوتاه تهران ۱۳۸۷

• فیلم حکیم عمر خیام(شبکه ۱) مستند دی وی کم ۲۵دقیقه در دست تولید
این فیلم به تاثیر خیام بر زندگی امروز ما می پردازد

• تصادفات شهری(شبکه ۴) مستند دی وی کم ۳۵دقیقه در دست تولید
تصادفات شهری در تهران با نگاه به عوامل موثر در بروز تصادف

Sedy_mmm@yahoo.com