تاریخ فرهنگی ایران مدرن
پروژه تاریخ فرهنگی به بررسی گسترده فرهنگ ایران در قرن بیستم اختصاص دارد و در آن، فرهنگ معاصر ایران، عمدتا از خلال یازده ورودی، مطالعه و ارائه خواهد شد. این یازده مدخل برای گردآوری داده‌ها و پژوهش بر آن‌ها پیش بینی شده اند و عبارتند از: شخصیت ها (کنشگران)، نهادها، آثار، فرآیندها، رویدادها، زمان، مکان، اشیاء، مفاهیم، اسناد و سایر.

کتاب «معرفی اسب ترکمن در ایران»

مشخصات کتاب: مؤلف: علی گلشن/ ترجمه به انگلیسی: سام رجبی/ ناشر: پژواک کیوان/ زبان: فارسی/انگلیسی/ سال چاپ: ۱۳۸۴
خلاصه کتاب: معرفی اسب ترکمن در کتاب با تاریخچه‌ی اسب ترکمن، و معرفی تیره‌های اسب ترکمن آغاز می‌شود. “اسب در فرهنگ قوم ترکمن”، “نگاهداری و پرورش اسب در ترکمن‌ صحرا”، “مسابقات اسب‌دوانی”، “قابلیت‌های اسب ترکمن در ورزش”، “بررسی وضعیت اسب ترکمن در ایران” و “استانداردهای نژادی اسب ترکمن” از مباحث بعدی کتاب هستند.

اشاره کتاب: لوئیز فیروز / قره تپه شیخ/بهار ۱۳۸۴
باید به علی گلشن برای تهیهء چنین کتابی درباره اسب ترکمن در ایران تبریک گفت. این کتاب که با عکس های زیبایی تزیین شده است، علاوه بر نگارش مناسب، بیانگر مسائل و واقعیت هایی درباره اسب ترکمن است. خواندن چنین کتابی که اطلاعات مفیدی در ارتباط با این اسب منحصر به فرد دربر دارد، بسیار مسرت بخش است. اسبی که خود پایه و منشاء اصلی به وجود آمدن اسب شرقی بوده است و هم اکنون در خطر انقراض قرار دارد. همچنین این کتاب کمک مهمی است به درک صحیح ما از رابطه ای که بیش از ۵۰۰۰ سال میان انسان و اسب وجود داشته است.

مقدمه کامل کتاب: دکتر پرویز رجبی/ بهار ۱۳۸۴
و یکی دیگر از شناسه‌های دیرین ایرانیان اسب است.
برنامه‌ کتاب کوچکی که در دست داریم، آشنایی با اسب ترکمن است، که علی گلشن به خوبی از عهده‌ی آن برآمده است. واقعیت این است که به رغم سابقه‌ی دیرین اسب در ایران جز در قابوس‌نامه که عنصرالمعالی آن را در آغاز نیمه‌ی دوم سده‌ی پنجم هجری نوشته است، تا روزگار ما به ندرت به این شناسه‌ی کهن ایرانی پرداخته شده است. در این میان، کار خوب استاد پورداوود، ستودنی است.
اینک که با معرفی اسب ترکمن در آغاز راهی بلند، به اعتراف خود مولف گامی کوتاه برداشته میشود، در کنار کارهایی مانند نوشته‌ی ارجمند پورداوود، پرداختی دیگر به نقش اسب در نزد ایرانیان میتواند برای خواننده‌ی این کتاب که دسترس چندانی به معدود نوشته‌های خوب نداردَ، سودمند باشد.
ایرانیان دوره‌ی باستان در باورها و نیز در زندگی روزمره خود چنان اسب را پذیرفته بودند که چهره‌های گوناگون فرهنگ آنان با یاد اسب همراه بود. حضور عنصر اسب از جای جای اوستا و ادب پهلوی گرفته تا سنگ نبشته‌های شاهان هخامنشی و از داستان‌های به فراموشی سپرده‌ی آفرینش تا افسانه‌های هزاران ساله و هنوز زنده‌ی سیاوش و شبدیز به دید می‌آید.
پیوند جادویی میان اسب و مرده را میتوان تا مرزهای پیش تاریخ قوم‌های هند و ایرانی بازگرداند. بی‌گمان فرهنگ ایرانیان مستقیما زیر نفوذ این پیوند جادویی بوده است. زرتشت در اوستا از اهورامزدا می‌خواهد که آن چنان نیرویی در پا و بازو، شنوایی در گوش، تندرستی و بینایی به او ببخشاید که به اسب داده است. زیرا که اسب در شب تیره اگر باران ببارد، ژاله بریزد و یا تگرگ بیفتد توانایی آن را دارد که موی یال یا دمی را که برزمین افتاده است بازشناسد.
حتی اگر نام نیکان زرتشت نامهایی تاریخی نباشند وجود پسوند اسب در نام چند تن از آنان جالب توجه است. از آن میان پدر زرتشت پوروشسپ (پراسب، دارنده اسب‌های زیبا). پورشسپ دارای یک گردونه چهاراسبه بود. خود زرتشت وقتی که همراه پدر با گردونه‌ای دو اسبه در راه آزمایش گام می‌نهد در میان راه با این اندیشه که اگر به اسبان آب ندهد روانش افرونی نمی‌یابد به آنها آب می‌دهد.
بهرام ایزد پیروزی هفت بار به پیکر جانوران گوناگون بر زرتشت پدیدار شد. بار سوم به پیکر اسب سراپا سفید و زیبایی که گوش‌های زرین و لگام زربفت داشت و در پیشانیش دلیری هویدا بود.
روایت معجزه زرتشت و دین آوردن کی‌گشتاسب پادشاه معاصر و پشتیبان زرتشت گویای اهمیت اسب برای ایرانیان است. چهار دست و پای اسب سیاه و محبوب کی‌گشتاسب فلج می‌شود و او مایوس از فروماندن ستور پزشکان ناچار تن به چهار شرط زرتشت که به توطئه‌ی دشمنان در زندان بود میدهد. زرتشت ضمن تقاضای آزادی خود شرط می‌کند که پس از بهبود اسب، گشتاسب دین او را بپذیرد، اسفندیار پشتیبان دین باشد، هوتوس همسر گشتاسب و مادر اسفندیار به دین او بگرود و توطئه‌گران رسوا و مجازات شوند.آن‌گاه زرتشت با نیایش به درگاه اهورامزدا اسب را شفا می‌دهد. شاه شادمان همراه همسر و فرزندش اسفندیار به پیامبری زرتشت ایمان می‌آوردند و به او میگروند. به این ترتیب درمان اسب سبب حمایت بی‌پایان کی‌گشتاسب از زرتشت و گسترش آیین او می‌شود. زرتشت خود در گات‌ها از اهورامزدا خواستار ده مادیانی است که همراه جفت به او وعده شده است.
اسب در سراسر ادب در پیوند با ایران باستان از دوره‌ی پس از اسلام نیز مانند شاهنامه‌ی فردوسی اغلب در بافت و پرداخت افسانه‌ها و حماسه‌ها، عنصری تعیین‌کننده است. در ادب زرتشتی می‌آید که تهمورث دیوبند اهریمن را به شکل اسب درآورد و به مدت ۳۰ سال براو سوارشد و به دوکرانه‌ی زمین تاخت. در تاریخ بلعمی از تهمورث به نام کسی که آیین بر اسب نشستن و زین برنهادن را آورده است، یاد میشود.
زریر و اسب سیاه آهنین سمش که دقیق، آن را سمند می‌نامد شبدیز، رخش، و نیز داستان سیاوش (سیاه اسب) که حکایت عبور او از آتش با اسب سیاه است همگی نمونه‌های از این دست‌اند که هیچ‌کدام از آنها را نمی‌توان از ادب باستانی ایران جدا کرد.
میترا یکی از بزرگ‌ترین ایزدان ایران باستان در اوستای متاخر، اغلب به عنوان دارنده‌ی دشت‌های فراخ و اسبان تیزرو نمایانده شده است. گردونه‌ی زرین چرخ میترا را چهاراسب سفید یکرنگ جاودان میکشند که از چراگاهی مینوی تغذیه می‌کنند. اسبانی که سم‌های پیشین آنها زرین و سم‌های پسین‌شان سیمین است. هنگامی که میترا ایزد پیمان که خورشید اسب نیز خواننده می‌شود در پی پیمان‌شکنان می‌تازد اسب‌های پیمان‌شکنان در زیر بار سوار خود خیره‌سری می‌کنند و از جای نمی‌جنبد.
جالب توجه است که ایزد سروش نیز دارای گردونه‌ای با چهاراسب تکاور سفید است. اسبان سپیدرنگ گردونه‌ی سروش، درخشان، پاک و بی‌سایه در جایگاه مینوی قرار دارند. سم‌های آنان زر آراست و تیزترند و از دیگر اسب‌ها، تندروتر از باد، تندتر از مرغان تیزپرواز و تیزتر از تیر رها شده. هرکه را که دنبال گیرند در رسند و کسی را از پی، یارای رسیدن به آنان نیست، از هند خاور تا سرزمین باختر اگر در پی کسی باشند گرفتارش می‌کنند و برش می‌اندازند.
در اوستا هرجا سخن از پیکار و دلیری می‌رود نقش اسب فراموش نمی‌شود. اسب نماد پیروزی است. همین همسنگ بودن یاد اسب یا پیروزی و نقش اسب در نبردهای ایرانیان برای دفاع از میهن و تاختن بر دشمن است که اصطلاح سپاه، نام عام همه نیروهای رزمی از اسب برگرفته شده و فرمانده‌ی سپاه، اسپهبد خوانده شده است.
اندیشه نفرین اسب بر سوارکار به خوبی نشان می‌دهد که ایرانیان باستان پیروزمندی اسب را امری بی‌چون و چرا می‌دانسته‌اند. اسب نفرین می‌کند سوارانی را که نکوشند تا اسبان بتوانند شایستگی و توانایی خود را در میدان تکاوری و اسبریس نشان دهند.
دور نیست که نیایش ارتشتاران و رزمیان بر زین اسب برای تندرستی بیشتر خود و همچنین افزایش زور اسب‌شان در رویارویی با دشمن در پیوند با همین نفرین بوده باشد. پس از گرویدن کی‌گشتاسب به زرتشت در جنگی مذهبی که میان ایرانیان مزدیسنا و تورانیان دیویسنا روی میدهد زریر برادر کی‌گشتاسب نیز برای دین نو جان فشانی می‌کرد بر پشت اسب جنگ کنان ۱۰۰ اسب قربانی می‌کند که بی‌گمان همراه نیایش بوده است.
در اوستای متاخر اهورامزدا، برای ناهید ایزد آب، از باد، باران، ابر و تگرگ، چهار اسب میسازد تا از آنان همواره باران، برف، ژاله، و تگرگ فرو ریزد. روی یک ظرف سفالی از سده‌ی ۹ تا ۱۰ پیش از میلاد که در تپه‌ی سیلک به دست آمده است به نقشی از مردی برمی‌خوریم که سوار بر اسبی بال‌دار است که به سوی دنیای دیگر می‌شتابد. دور نیست که هنرمند نقاش این ظرف آبخوری قصد نشان دادن پیوند میان تیشتر (ایزدآب) و آب را داشته است. کوزه‌ای به شکل اسب از سده ۸ تا ۹ پیش از میلاد که در املش پیداشده است نیز میتواند اشاره‌ای به پیوند میان آب و اسب در فرهنگ ایران باستان باشد. از این نوع جام آب دو نمونه‌ی زیبایی دیگر یکی در ماکو و دیگری در شوش پیدا شده است. این دو جام نیز که هردو به شکل اسب ساخته شده و محل کشفشان حدود ۲۰۰۰ کیلومتر از یکدیگر فاصله دارند به ویژه در نقش و نگار رواندازها و زین و برگ، پیام‌های هنری و آیینی سودمندی را همراه دارند.
ماساگت‌ها که علی گلشن یادی از آنها میکند برگستوان اسبان را با زر می‌آراستند و برای خدایشان – خورشید- اسب قربانی می‌کردند. زیرا بر این باور بودند که برای چالاک‌ترین خدایان باید چابک‌ترین جانورانی را قربانی کرد. این برداشت ماساگات‌ها پیوند تنگاتنگی با این باور ایرانیان باستان داشت که اسب را مظهر خورشید می‌دانستند.
در میان اشیا به دست آمده در زیویه در۴۰ کیلومتری شرق سقز (سکایی)، به نمونه‌های خوبی از زین و برگ اسب از سده‌ی هفتم پیش از میلاد برمیخوردیم. از ۱۱ زنگوله‌ای که در یکی از گورها پیدا شده است چنین برمی‌آید که دست کم ۱۱ اسب در این گور دفن شده بودند. روی صفحه‌های مدور فراوانی که مربوط به زین و برگ اسب بوده‌اند اسب‌هایی در حال تاخت به تصویر در آمده‌اند. در افساری که در این جا پیدا شده است آن بخشی که بر روی گونه‌ی اسب قرار می‌گیرد و محل تلاقی دو قطعه چرم است با دندان گراز که از استخوان تراشیده شده تزیین شده است. این شیوه از تزیین ریشه‌ی سکایی دارد. شاید ترکیب محتویات گور یک شاه نیرومند سکایی بهترین نمایشگر نقش اسب در زمان خود باشد. پس از مرگ شاه او را در اتاق و در اتاق دوم یکی از همسران، ساقی، آشپز، میرآخور، پیش‌خدمت خاصه و مخبر او را که به منظور تنها نماندن شاه خفه کرده بودند همراه اسبان و نمونه‌هایی از علایق مادی اش دفن می‌کردند.
از فرهنگ دفن مردگان با اسب و یا ابراز اسب کارنامه‌های فراوانی در دست داریم. اشیا به دست آمده در حفریات لرستان مانند لگام اسب و مجسمه‌های کوچک اسب تک یا جفت برای بستن به گردونه که همراه مردگان دفن شده‌اند تصویر خوبی از آیین‌های دینی و باورهای مردم سده‌های تا۸ پیش از میلاد در اختیار می‌گذرانند. در این فرهنگ اسب، یاور مرده برای رسیدن به دنیای دیگر است. ساکنان آن زمان، لرستان امروزی، مردگان خود را با اسب دفن نمی‌کردند. در این منطقه از فلات ایران شاید به ملاحظات اقتصادی به جای اسب از نشانه‌ای از آن مانند لگام برنزی که زیر سر مرده قرار میگرفت استفاده می‌شد. از این روی دهقانان و یا حفاران غیرمجازی که این لگام‌ها را به‌دست می‌آوردند آن را زیر سری می‌نامند. نامی که امروز برای لگام‌های گورها مقبولیت یافته است. این زیرسری ها بی آن که نیازی به دفن اسب باشد مردگان را به سرای جاویدان هدایت می‌کردند. از بی‌شماری از زیرسری‌های به دست آمده چنین برمی‌آید که از این لگام‌ها هرگز برای اسب استفاده نشده است و ساخت آنها تنها به منظور دفن با مردگان بوده است. نقش‌های این زیرسری‌ها کلا تکیه بر اساطیر و باورهای دینی دارند. ظاهرا با بالی که به این اسب‌ها می‌چسبانند می‌خواستند امکان هرچه سریع رسیدن روح را به دنیای بالا فراهم آورند.
اسب در زمان هخامنشیان آن چنان با فرهنگ ایرانیان درآمیخته است که از آن میتوان به عنوان نهادی آیینی نام برد. شاهان هخامنشی در نبشته‌های خود به فراوانی بر این حقیقت بالیده‌اند که فرمانروای کشوری هستند که “اسبان خوب” دارد. روایت معروف به فروانروایی رسیدن داریوش از زبان هرودت نیز حتی اگر افسانه‌ی محض باشد بیشتر گویای ارجمندی اسب در فرهنگ ایران باستان است. هفت تنانی که گئومات مغ، غاصب احتمالی فرمانروایی هخامنشیان را به قتل می‌رسانند بنا را بر این میگذارند که در روزی معین به هنگام برآمدن خورشید، اسب هرکدام که زودتر شیهه بکشد پادشاه ایران شود. اسب داریوش زودتر از اسبان هم‌پیمانان شیهه می‌کشد و داریوش فرمانروای سرزمینی می‌شود که “اسبان خوب” دارد. جالب توجه است که روزآ پادشاه اوراتو نیز تاج و تخت شاهی را به کمک اسب‌ها و راننده‌ی گردونه‌اش به دست آورد.
با نگاره‌های دوتابوت سنگی از گزانتوس و سیدون (صیدا) دو پرده‌ی بسیار خوب و رسا از نمایش، نیاز به کمک اسب به روح متوفی از زمان هخامنشیان در دست است. در نگاره‌ی روی سنگ قبر گزانتوس که حدود ۴۷۰ پیش از میلاد کنده شده است یک ایرانی سوار بر گردونه در راه سرای دیگر است و اسب او همراه مهترش در جلو اسب گردونه قرار گرفته است. نگاره‌ی دوم از آن تابوت سنگی مشهور به تابوت ساتراپ از اواسط سده ۴ پیش از میلاد است. در نگاره‌ی تابوت ساتراپ، متوفی در مرکز پرده قرار گرفته و در حال تماشا و یادآوردن صحنه‌ای از یکی از شکارهای هنگام زنده بودنش است. دراین جا ظاهرا مهتر متوفی اسب را وادار به تامل کرده است. حضور آیینی اسب مقدس در میان جلوداران سپاه ایران نیز نشانه‌ای است از تقدس و نقش این حیوان. به گزارش هرودت، پیشاپیش گردونه‌ی سرپوشیده‌ی خشایارشا ده اسب مقدس نسایی و پشت سر این اسب‌ها، گردونه‌ی مقدس ۸ اسبه حرکت می‌کرد. این اسب ها که از نسا بودند فوق العاده پیراسته و به تیمار بودند. نخست آتش مقدس در یک آتشدان زرین قرار می‌گرفت. بعد گروه مغان سرودخوان، سپس ۳۶۵ جوان با جامه ی ارغوانی به شماره روزهای سال، به دنبال اینان گردونه‌ی اهورامزدا را که ۸ اسب سفید آن را می‌کشیدند و سرانجام اسب درشت اندامی که اسب خورشید نامیده میشد و لگام دارانش جامه‌ای سپید بر تن داشتند.
نگهبانی آرامگاه کوروش از روزگار کمبوجیه به مغان سپرده شده بود که از شاه روزی یک گوسفند و مقداری آرد می‌گرفتند و هر ماه برای کوروش یک اسب قربانی می‌کردند. مجسمه‌های فراوانی از اسب در دست است که از آنها برای هدیه به معبدها به رسم میمنت و یا زینت‌خانه و پایه‌ی مبل استفاده می‌شده است.
در میان اشیا زینتی بانوان نیز اسب جای ویژه‌ی خود را دارد. یکی از نمونه‌های گران بهای این اشیا گیسو آویزی است که بخش اصلی آن- که روی شقیقه‌ها قرار می‌گرفته- از دو اسب با یک زین درست شده است.
اشکانیان فقط روی زین اسب بود که خود خویش را می‌یافتند. اشکانیان همواره سوار بر اسب بودند، با اسب به کارزار می‌شتافتند، با اسب به مهمانی می‌رفتند، به کارهای اجتماعی و شخصی خود می‌رسیدند و با اسب دادوستد می‌کردند و با یکدیگر سخن می‌گفتند. سرزمین ماد برای مردمش و همچنین اسبانش بر جاهای دیگر برتری داشت و اسب مادی در سراسر آسیا بهترین اسب به شمار می‌آمد. از این روی پرورشگاه اسبان شاهی نیز در ماد است.
گودرز اشکانی با قربانی کردن برای خدایان محلی، ایزد بهرام را سرور خدایان می‌نامد. خدایی که در فواصلی معین به خواب روحانیان می‌آید و به آنها هشدار میدهد که شماری از اسبان در کنار معبد او برای شکار آماده نگه دارند. این اسب‌ها با ترکش‌های پرتیر (بی‌سوار) برای شکار به جنگل‌های سرسبز رها می‌شوند و شب هنگام درحالی که ترکش‌هایشان خالی است از شکار باز می‌گردند.در رویای شبانه‌ی دوم، ایزد، دیوان و ددان کشته شده را که در مسیر اسبان بر زمین افتاده بودند به روحانیان نشان می‌دهد.
در نقش برجسته‌ی پیروزی فیروزآباد با سقوط اردوان پنجم از اسب به ضرب نیزه‌ی اردشیر ساسانی، فرهنگ اسب نیز دستخوش یک دگرگونی می‌شود. از این پس اسب بیش‌تر مظهر برتری است و نقشی نمایشی و دنیوی دارد و در زندگی فقط یک وسیله روزمره است و در میدان هنر، پیکری زینت‌بخش، به عبارت دیگر هرچه از نقش فرهنگی اسب در زندگی روزمره کاسته می‌شود برنقش و حضور مدنی آن افزوده می‌شود.
سرانجام این که در فرهنگ ایران باستان «اسواری» مترادف بود با نجیب‌زادگی، بزرگ‌منشی و جوان‌مردی. شوالیه‌گری اروپایی میراثی است از ایرانیان که جنگ‌های صلیبی واسط انتقال این میراث بود. اسم جمع “اسواره” باهمین بار معنی به قلمرو فرهنگ عرب‌ها نیز راه یافته است.
با آرزوی توفیق برای علی گلشن، امیدوارم که او هرگز از کار زیبایی که برای خود برگزیده است، خسته نشود. تردیدی نداریم که خوانندگان بی شماری به یاری او برخواهند خواست.