تاریخ فرهنگی ایران مدرن
پروژه تاریخ فرهنگی به بررسی گسترده فرهنگ ایران در قرن بیستم اختصاص دارد و در آن، فرهنگ معاصر ایران، عمدتا از خلال یازده ورودی، مطالعه و ارائه خواهد شد. این یازده مدخل برای گردآوری داده‌ها و پژوهش بر آن‌ها پیش بینی شده اند و عبارتند از: شخصیت ها (کنشگران)، نهادها، آثار، فرآیندها، رویدادها، زمان، مکان، اشیاء، مفاهیم، اسناد و سایر.

چه دل انگیز و چه جانگداز است زن بودن: درباره ی مستند «من زن نیستم»

نویسنده: طالب پورمُسلمی

مستندِ پنجاه و دو دقیقه ای”من زن نیستم” ساخته ی حسین عباسی که پیش تر در جشنواره ی پروین اعتصامی، سینما حقیقت و نخستین جشنواره ی بین المللی فیلم های علمی اهواز به نمایش درآمده بود (که البته منهای جشنواره پروین اعتصامی در دیگر جشنواره های یاد شده با حذف چهار دقیقه نشان داده شد) با تصویرِ فلو پیرمردی آغاز می شود که در تالاب پارو می زند. در پیش زمینه، آتشی شعله ور است.

تلفیق آتش و تصویر فلو، وضعیت بغرنج انسانی را تداعی می کند، که گویی در برزخ گرفتار است. نمای مذکور شاید به تنهایی این مفهوم را منتقل نکند و در حدّ حدس و گمان باقی بماند، اما وقتی وارد فیلم می شویم و با هویتِ سرگشته ی این قایق­ران آشنا می شویم، مفهوم این تصویر گویاتر می شود. به عبارت دیگر، باید فیلم پایان بگیرد تا ماهیتِ این شاتِ غریب بر ما آشکار شود. به گمان من، این از هوشیاری و همکاری دقیق فیلم­ساز و تدوین گرش نشأت می گیرد که راه را بازمی­گذارند، که پس از اتمام فیلم مخاطب به آن فکر کند. نمای مذکور از آن جهت حائز اهمیت است، که تنها نمای فیلم است که فیلم ساز آشکارا موضع اش را نسبت به سوژه ی فیلم اش – که نه یک مرد کامل است و نه یک زن – عیان می سازد؛ گویی با فلو کردن تصویر و نمایش آتش خبر از وضعیتِ “برزخی” می دهد، که “ابوعاصی” شخصیت اصلی فیلم خواسته یا ناخواسته در آن غوطه ­ور است. می توان این نما را از کلیت اثر جدا دانست، چراکه در ادامه فیلم­ساز با آگاهی کامل خود را از سوژه اش جدا می کند و ترجیح می دهد زندگی این انسان را بدون هیچ قضاوتی و همان گونه که هست به تصویر بکشد و ما را با دنیای او تنها بگذارد. خود شاهد بودم که کارگردان حدود یک سال و نیم با سوژه اش مراوده داشت و با زیرو بم اش به خوبی آشنا شد، اما هنگام ساخت فیلم همه ی آن یک سال و اندی را کنار گذاشت و طوری به سوژه اش پرداخت که گویی مرحله ی تحقیق و تصویر برداری توامان در حال انجام است. انگار با ابوعاصی به تازگی آشنا شده و هیچ چیز راجع به او نمی داند و می خواهد به همراه تماشاگر مجددا او را کشف کند که در نهایت منجر به دو عامل مهم شد؛ هم طراوت و تازگی سوژه حفظ شد و هم جنبه ی مستند بودن کار پررنگ تر.

اما این مزعل ابو عاصی کیست؟

ابو عاصی همان پیرمرد هفتاد ساله ی ابتدای فیلم است، که هم­چون دیگر مردان لباس مردانه تن می کند و سوار بر قایق همراهِ آنان به تالابِ هور العظیم می رود و شکار می کند و با جسم نحیف و دستان کوچک اش نی ها را قطع می کند و با قدرتی مردانه آن ها را پوست می گیرد، می کوبد و با حوصله می نشیند و تبدیل شان می کند به حصیر.

حال مایلم به هفتاد سال عقب تر برگردم؛ یعنی زمانی که ابوعاصی در روستای” رُفیِّع” در بیست و پنج کیلومتری شهر هویزه واقع در استان خوزستان متولد شد. زمانی که او نام اش “خالدیه” بود و با جنسیتی زنانه پا به دنیا گذاشت. پس چه شد که اکنون او را نه به عنوان زن و نه با نام خالدیه، بلکه به عنوان یک مرد آن هم با نامی که در زبان عربی معنای سختی و سفتی می دهد، صدایش می زنند؟ آیا ابوعاصی تغییر جنسیت داده؟ خوشبختانه جواب منفی است. ابوعاصی شخصیتی دوگانه دارد؛ از یک طرف تلاش می کند هم­چون مردان زندگی کند و از یک سو، برای تغییر دادن جنسیت اش ذره ای کوشش نمی کند. وقتی مواجه می شود با سوال فیلم­ساز که از اندام زنانه اش (سینه) می پرسد، هم شرم می کند و هم عصبی می شود، اما تلاشی هم نمی کند تا با تغییر دادن اندام زنانه اش به یک مرد کامل تبدیل شود. این دوگانه­گی شاید در ­­ناخود ­­­­­­آگاهش ریشه داشته باشد و یا شاید هم به­عکس، کاملا آگاهانه باشد و با تغییر ندادن جنسیت اش می خواهد این پیام را برساند که به خلقت و آفرینش پروردگار احترام می گذارد. اما از یک سو نیز این آزادگی را در انتخاب روش زندگی برای خود حقِ مسلّم می داند. این آزادمنشی و آزاداندیشی او آن قدر عمیق است، که این حق را برای خود محفوظ می داند، تا لباس زنانه اش را از تن درآورد، شناسنامه ی زنانه اش را دور بیاندازد و خود را از مزایای اجتماعی و اقتصادی (از جمله عدم دریافت یارانه) محروم سازد، تا در هیأت مردانه هم چون دیگر مردان، مردانه زندگی کند. حَل شدن ابوعاصی در یک فضای مردانه و جدا شدن اش از جامعه ی زنان به قدری عمیق می شود و گسترش می یابد، که حتی عقاید و نگرش اش نسبت به زنان کاملا مردانه و بی رحمانه می شود، بلکه از این هم فراتر می رود و داستانی را سرهم می کند که به نظر می رسد ریشه در تخیلات اش داشته باشد؛ تا واقعیت. مثلا آنجایی که ادعا می کند در دوران نوجوانی با چهار زن ارتباط داشته (با توجه به این که او ترنس نیست) و حتی با آنان هم­بستر هم شده و جالب این که طبق ادعای خودش همسر یکی از این زنان از ماجرا با خبر بوده. از آن جهت می گویم این روایت نمی تواند ریشه در واقعیت داشته باشد، چون نگاه و افکار مردان آن خطه که ریشه در عقاید سفت و سخت دینی و تعصبات سنتی دارد، این حق را برای هیچ زنی قائل نمی شوند، که در آغوش زنی دیگر باشد؛ آن­هم زنی چون ابوعاصی که جامعه او را به عنوان یک مرد پذیرفته. ولی خب او برای آن که خود را مردی تمام عیار معرفی کند به چنین داستان هایی نیاز دارد و چقدر خوب که عباسی در این ماجرا کنکاش و جست و جوی بیش تری نمی کند و مرز خیال و واقعیت را به حداقل می رساند و بر ابهام و چند گانگی شخصیت ابوعاصی می افزاید و مخاطب اش را به اندیشیدن وادار می کند و غنای بیش تری به فیلم اش می بخشد. اما متاسفانه این همان چهار دقیقه ای­ست که در جشنواره ها علیرغم میل باطنی کارگردان و به دلایلی ناشناخته از فیلم حذف شد!

چرا ابوعاصی از زن بودن نفرت دارد؟

مایلم این بخش را به سه قسمت تقسیم کنم: دوران کودکی، نوجوانی و دوران پس از نوجوانی؛ یعنی دوره ای که انسان مراحل بلوغ فکری را پله­پله طی می کند تا به یک شکل نهایی برسد. از آنجاکه ابوعاصی در کودکی تصور و درک دقیقی از شرایط اجتماعی و مرزبندی جنسیتی و محدودیت های حاصل از آن را نداشت، چندان نمی توان تصمیم اش را برای تغییر هویت جدی گرفت؛ چراکه او از سر تفنن و سرگرمی مایل بود هم­چون زن ابتدای فیلم، با دیگر پسران هم سن و سال اش در آب شنا کند و به دیگر تفریحات پسرانه بپردازد، که عموما دختران از آن ممنوع اند و این تفریحات متنوع پسرانه بود که به او سمت و سو داد: « با دوستام بیرون که می رفتم، با بلوز و شلوارک تو رود خونه بازی می کردیم.»

در دوران نوجوانی که انسان هم چنان تابع و دنباله روی رفتارهای کودکانه اش است، “عادت” و “خوگرفتن” شاید قوی ترین نیرویی باشد که به ابوعاصی جهت می داد و البته او به نکته ای اشاره می کند، که نشان دهنده ی دغدغه های اقتصادی و معیشتی اش نیز بود. ابوعاصی در توضیح عدم رفتنش به سربازی عنوان می کند که نان­آوری در خانه وجود نداشت و یک پدر و مادر سال­خورده و نیازمند و تعدادی خواهر داشت که باید او مخارج شان را تامین می کرد و در ادامه تصریح می کند که اگر آن افسر نظامی حاضر می شد مخارج خانواده اش را تامین کند، او نیز رخت مردانه را از تن در می آورد و لباس زنانه می پوشید و به غالب اصلی اش بازمی گردید. اما این حرف ها با توضیحات و دلایلی که در انتهای فیلم راجع به نفرت اش از زن بودن می آورد، تناقض و منافات دارد. حرف های انتهایی او که بسیار تلخ هم هستند؛ متعلق به دورانی است که او دیگر تا حدی به بلوغ فکری رسیده و اتفاقا در همین بزنگاه است که حسین عباسی لایه ی دیگری را برای مان می گشاید؛ فرهنگ و جغرافیا.

حالا نه دیگر پای تفریحات کودکانه و نه دغدغه ی معیشتی در میان است، بلکه فیلم­ساز ما را با فرهنگی آشنا می سازد، که تبدیل به خوراک ذهنی و عقاید ابوعاصی شده و همین شرایط و روابط فرهنگی و جغرافیایی است که ابوعاصی را از زن متنفر می سازد.

متاسفانه این یک واقعیتِ بسیار تلخی­ست که در اقلیمی که ابوعاصی زیست می کند، زن موجودی ست نه با خاستگاه معتبر و ممتاز، بلکه به عنوان موجودی فاقد اهمیت، ضعیف و همراه با رفتارهای فریبکارانه شناخته می شود. ابوعاصی در پایان فیلم می آورد:

زن رفتارهای فریبکارانه ی زیادی داره

حرف یه مرد رو همه می پذیرن ، ولی حرف زن چه ارزشی داره؟

مردای بزرگ زیادی بودن، که حالا دیگه نام و نشانی ازشون نمونده .. اونقدر شجاع بودن که خودشون می رفتن با شیر دست و پنجه نرم می کردن، ولی بچه هاش که فقط دختر بودن، چراغ خونشون خاموش شد؛ چون پسری نداشتن .. هیچکس اسمش رو به یاد نمیآره .. اصلا نمی دونن خونه اش کجاست! چون پسری نداشت، اثری ازش نموند؛

دقیقا می دونی که شهادت زن پذیرفته نیست؛ مگر اینکه علیه خودش شهادت بده و آبروی خودش رو ببره؛ مثلا بلا نسبت بگه: فلانی می خواست به من تجاوز کنه؛ یعنی دقیقا موقعی که به ذلت و خواری خودش گواهی بده!

اما حرف مرد کاملا دقیق و پذیرفته است ..

اما زن چه ارزشی داره!

همین دیالوگ ها کفایت می کند که آشنا شویم با عقاید جامعه ی مردانه ای که ابوعاصی در کنارشان رشد و پرورش یافت، زیرا مطمئناً مشابه این حرف ها را از زبان زنی که برای خودش شان و منزلت و جایگاه مستقل قائل باشد، نخواهیم شنید و چقدر به­جاست که فیلم­ساز به همین دیالوگ ها اکتفا می کند و دوربین اش را برای پوشش دادن دیگر مردان از ابوعاصی دور نمی کند. اتفاقا همین مناسبات مردسالارانه ی حاکم بر محیطی که ابوعاصی در آن نفس می کشد، باعث شده او به انسانی محبوب و دوست داشتنی تبدیل شود. در جایی از فیلم “ام حسین” – تنها زنی که راجع به ابوعاصی برای مان می گوید – تاکید می کند: “مردم همه دوستش دارن..” و یا خود ابوعاصی اضافه می کند: “هیچکس پشت سر من حرف بد نمی زنه .. دیدی که چطور بهم احترام می ذاشتن!”

بر این باورم که این ابوعاصی نیست که سزاوار هم دلی ست – گرچه خود یک قربانی است – بلکه کلیت آن جامعه ی زنان درد کشیده ای، که ابوعاصی و هم مسلکانش با آن عقاید بی رحمانه در کنارشان زندگی می کنند و آن ها را به انزوا راندند و اعتماد به نفس شان را گرفتند و سرکوب کردند و محکوم شان کردند به آزار، مستحقِ دلسوزی و همراهی­ اند و عباسی با انتخاب این سوژه و پرداختن به این انسان ضعیف و ترسو – که می کوشد با قرار گرفتن در غالبی مردانه از فشارهایی که بر سر زنان آوار شده، رهایی یابد – این مفهوم را برای مان عیان می سازد. یادمان نرود تا زمانی که ابوعاصی ذهنیت اش را نسبت به زن تعدیل نکند و با نگاهی سرشار از انسانیت به او ننگردد شایسته نیست نام مرد را با خود یدک بکشد. اما خب متاسفانه “مردی” و “مردانه گی” در نگاه او – که حتما هم متاثر از نگاه دیگر مردان آن جغرافیاست – مفهوم دیگری دارد.

شاید این گونه به نظر برسد که جای “زن” در فیلم خالی ست، اما گمان می کنم به تصویر کشیدن زنی که نمی خواهد زن باشد آن­قدر گویا هست که خلأ زن در فیلم را پر کند. عدم نمایش زن شاید کاستی به شمار نیاید، چراکه فیلم­ساز از طریق همین پنهان کردن و نمایش ندادن، به شکل ظریفی وضعیت و موقعیت زن را برای­مان ترسیم می کند و نمایش می دهد. برجسته نکردن حضور زن نه تنها نشانه ی غفلت فیلم­ساز نسبت به اهمیت زن نیست، بلکه باعث شده زن جایگاه مستحکم تری بیابد؛ چون فیلم جامعه ی مردسالاری را به چالش کشیده، که محصول نهایی اش شده ابوعاصی. انسانِ “سرگردانی” که در دایره ی نگرش و تفکر سخت و دگم مردان نسبت به فردیت و موجودیت زن است، گرفتار مانده و چقدر تکان دهنده است وضعیت انسانی که در خانه، نه می تواند زنی را کنار خود داشته باشد و نه مردی را.

­­­­­به راستی” چه دل انگیز و چه جانگداز است زن بودن.”

چه دل انگیز و چه جانگداز است زن بودن: جمله ای است از غاده السمّان، بانوی شاعر سوری .

تحقیق و کارگردانی: حسین عباسی

تصویر: رضا عبیات

تدوین : فرید دغاغله

صدابردار: حسن شبانکاره

صداگذار: بهروز شهامت

مشاور فیملنامه: طالب پورمسلمی

مشاور تحقیق: احلام اصل عباسی

موسیقی: محمد مهدی صالحی

تهیه کننده : حسین عباسی

۵۲ دقیقه

محصول ۱۳۹۳