تاریخ فرهنگی ایران مدرن
پروژه تاریخ فرهنگی به بررسی گسترده فرهنگ ایران در قرن بیستم اختصاص دارد و در آن، فرهنگ معاصر ایران، عمدتا از خلال یازده ورودی، مطالعه و ارائه خواهد شد. این یازده مدخل برای گردآوری داده‌ها و پژوهش بر آن‌ها پیش بینی شده اند و عبارتند از: شخصیت ها (کنشگران)، نهادها، آثار، فرآیندها، رویدادها، زمان، مکان، اشیاء، مفاهیم، اسناد و سایر.

نگاهی دیگر به سقاخانه

‌‌‌تـلاشی‌ برای ظهور یک مکتب ملی

نویسنده : احمدی ملکی،رحمان

نـگاهی‌ دیـگر‌ به‌ نقاشی/جریان/حرکت/اندیشه/مکتب/شیوه/آثار/ هنرمندان/آغاز/ابداع هنری/نهضت/گروه/گـرایش‌ هنری‌ سقاخانه
(به تصویر صفحه مراجعه شود) در فضای پرجنب‌وجوش هنر و هنرمندان ایران‌ در سـالهای اول دهه‌‌ ۱۳۴۰‌،کهنه و نو،سـنتی و مـدرن،در مقابل‌ هم قرار گرفته و هریک با تحرک و تکاپو،برای به دست گرفتن عرصه هنری، تلاش می‌کردند.عده‌ای از هنرمندان که در دانشگاه‌های‌ هنری ایران و جهان تحصیل‌ کرده بودند،به نوگرایی شدید و کشیدن آثـار مدرن می‌پرداختند.آنها گمان می‌کردند که با کنار گذاشتن کامل نقاشی قدیمی و تقلید از نحوه کار هنرمندان‌ اروپا،می‌توان به پیشرفت هنری دست یافت‌،به‌ خاطر همین‌ دلیل،نقاشی‌های خاص و عجیب خودشان را بـه دیـوار نگارخانه‌ها می‌زدند;این نقاشی‌ها عبارت بودند از صفحه‌ای‌ سفید با چند سطح رنگی،تخته‌ای قیر مالیده شده با دست، گونی‌ پاره‌ یا پارچه‌ای که رنگ رقیق را با کاسه رویش‌ ریخته بـودند یـا چارچوبی که که چند تخته رنگ مالیده،روی آن‌ کوبیده شده بود،یا تخته فیبری که وسایل‌ کهنه‌ از جمله‌ کفش پاره و کاسه بشقاب آلومینیومی را با میخ رویش نصب‌ کرده و رویشان را دوغـاب گـل ریخته یا کاهگل کشیده بودند و چیزهایی از این قبیل.
گروه سنت‌گرا،خود‌ دو‌ دسته‌ بودند:یک دسته نگارگران‌ یا‌(به‌ تعبیر‌ غلط)مینیاتوریست‌هایی بودند که دستشان‌ عادت کرده بود به کـشیدن درخـتی گـل‌دار که زیر آن خانمی‌ به گـلوی پیـرمردی از خـود‌ بی‌خود‌ شده‌ شراب می‌ریزد.یا کشیدن فردی که زیر درخت‌ سروی‌ نشسته و چنگ یا دایره‌ می‌زند و عده‌ای از پشت سنگ‌ها او را دزدانه دیـد مـی‌زنند. آنـ‌ها این نقاشی‌ها را برای‌ فروش‌ به‌ عده‌ای ایرانگرد و چـهانگرد کـه از کشورهای اروپایی برای دیدن ایران‌ می‌ آمدند،می‌کشیدند.
گروه دیگر که کارشان تقریبا سنتی بود.کسانی‌ بودند که خـود یـا مـعلم‌شان برای تعلیم‌ نقاشی‌ به‌ خارج رفته‌ ،ولی از نقاشی‌های چند صد سـال پیش آن‌ ها‌ خوششان‌ آمده و آن را یاد گرفته و آمده به شاگردانشان نیز یاد داده بودند. ملاک و موضوع این افراد‌،عـینیت‌ و واقـعیت‌‌ اشـیاء،آدم‌ها و فضاها بود.آن‌ها بر مبنای‌ اصول نقاشی(به اصطلاح آکـادمیک‌)،ایـن‌‌ موضوع‌ها‌ را خیلی دقیق مثل عکس بر روی بوم می‌آوردند.سایه روشن، دورنمانگاری(پرسپکتیو)،پرداخت‌ ریزه‌‌ کاری‌ و رنـگ‌آمیزی چـشم‌نواز و مـردم‌پسند، در نقاشی‌های آن‌ها خیلی به چشم می‌ خورد.معمولا از باغ‌ها‌،باغچه‌ها‌ یا مـکان‌ هـای قـدیمی شهر،گلدان گل،چند میوه‌ یا هندوانه قاچ شده‌ نقاشی‌می‌کشیدند‌.
در‌ بین این گروه‌ها و شـیوه‌های هـنری،آثـار و جنب‌و جوش مدرن‌ها،بیشتر از همه به چشم‌ می‌خورد‌.حتی تعدادی‌ از وزارتخانه‌ها و مؤسسات دولتی هـم از آنـ‌ها حمایت‌ می‌کردند.شاید برای‌ این‌که‌ هنر‌ مدرن سبک اروپایی را متداول کرده،آن را به هـنر رسـمی کـشور تبدیل کنند و نظر‌ مردم‌ را به سوی آن هنر متوجه سازند.اما با همه این تـلاش‌ها‌، مـردم‌ رغبت‌ و اشتیاق چندانی به این نوع هنر نشان نمی‌ دادند.شاید به دلیـل ایـن‌که نـمی‌توانستند آن‌ را‌ بفهمند‌.آن‌ها حتی مقداری شن و ماسه و قلوه سنگ رنگ‌شده یا مقداری‌ روزنامه مچاله‌ شـده‌ گـل‌آلود را نمی‌توانستند به‌عنوان نقاشی‌ بپذیرند،از این‌رو از آن‌ها فرار می‌کردند،و نقاشان این فرار را‌ بـه‌ حـساب عـدم آگاهی آن‌ها از عالم هنر می‌گذاشتند.در نمایشگاه‌ها باوجود جاروجنجال‌ و تجمع‌ و گفتگوی چند نقاش یا بحث داغ آنـ‌ها‌،از‌ دیـگر‌ گـروه‌های مردم خبری نبود و فاصله بین مردم‌ و هنرمندان‌ هر روز بیشتر می‌شد.
عده‌ای از هـنرمندان کـه نمی‌توانستند به جاروجنجال‌ نقاشی«فوق‌ مدرن‌»دل‌خوش کنند و آن وضع را‌ بیرون‌ از شلوغی‌ موردبررسی‌ قرار‌ می‌دادند،این فـاصله را خـیلی‌ بیشتر‌ از‌ دیگر کسان احساس می‌کردند و در فکر آن بودند که‌ به نوعی این‌ فـاصله‌ و بـیگانگی را از بین ببرند یا‌ دست‌کم‌ از مقداری آن‌ بـکاهند‌.بـنابراین،شـروع به نوع خاصی‌ نقاشی‌‌ کردند که گـرچه بـا نقاشی آکادمیک و عکس‌نمای واقع‌گرا، خیلی تفاوت داشت،اما با‌ حرکت‌ها‌ و آثار عجیب نـقاشان‌ مـدرن نیز‌ متفاوت‌ بود‌،هرچند کـه تـعداد‌ کمی‌ از اصـول اولیـهو جـنبه‌های‌ مثبت‌«هنر مدرن»را در کارشان نشان مـی‌دادند. آنـ‌ها درواقع می‌خواستند بین هنر جدید جهان‌ و هنر‌ و فرهنگ‌ ایران،پلی برقرار کنند.آنـ‌ها‌ تـعدادی‌ از طرح‌ اشیاء‌،نقش‌ها‌، یا شکل‌های آشـنا به‌ مردم را به مـحدوده نـقاشی خود آورند و از فرم آن‌ها در تـکمیل تـرکیب‌بندی(کمپوزیسیون)تابلوی‌‌ خود‌ استفاده کردند.آن‌ها در حقیقت می‌خواستند‌ که‌ ارتباطی‌‌ بین‌ آثار‌ و هـنرهای اجـداد ما‌ و هنر‌ جدید امروزی بـرقرار کـنند و در فـکر این بودند کـه نـوعی نقاشی خلق کنند کـه هـم ایرانی‌‌ و وابسته‌ به‌ افکار و عقاید مردم ایران باشد و هم نشانگر‌ افکار‌ و احساس‌های‌ انسان‌ عـصر‌ حـاضر‌.خواست مشترک آن‌ها، کار مستقلانه و تـلاش پرشـوری بود بـرای هـموار کـردن راه‌ پیشرفت و موفقیت کـه با روحیه‌های جوان موافقت داشته‌ باشد.این گروه در عمل،هم از‌ یکنواختی،ظاهر آرایی و شکل‌ بـدلی هـنر سنتی پرهیز می‌کردند،هم از حالت وارداتـی و بـی‌ ریـشه هـنر مـدرن.هرچند با مـطالعه و بـررسی شکل اصیل هر دو هنر،از خصوصیات بهتر و مزیت‌های‌ موجود‌ در هر دو، در خلق آثارشان استفاده کردند.مثلا از نگارگری اصـیل و نـقاشی پربـار و خارق‌العاده قرن‌های پیش از ایران،(با مطالعه‌ نـسخه‌های بـاقی‌مانده در مـوزه‌ها یـا تـصاویر آنـ‌ها در‌ کتاب‌ها‌)،حالت دوبعدی و تخت سطوح(عدم سایه روشن) و ترسیم خطوط کناره‌نما،بی‌توجهی به بعدنمایی(پرسپکتیو) و عناصری از این قبیل را دریافت کردند و از هنر‌ مدرن‌‌ واقعی(برمبنای مطالعه کتاب‌ها و آثـار‌ نقاشی‌ هنرمندان‌ غرب)،عدم ریزه‌کاری،بیان صریح و ابراز جسورانه، ترکیب‌بندی(کمپوزیسیون)مرتبط به هم و متناسب با موضوع‌ و مقوله‌هایی مثل اینها را مورداستفاده قرار دادند. این‌ نقاشان‌ در سال ۱۳۴۱،در‌ حرکت‌ و شیوه کار،تـقریبا بـه‌ همفکری گروهی و همکاری رسیدند و روزنامه‌نگاری که در کارهای آن‌ها،آثار و نشانه‌هایی از مکان‌های مذهبی مثل‌ سقاخانه را دیده بود،نام کار گروهی آن‌ها را«مکتب سقاخانه‌» گذاشت‌.
در بین هنرمندان سقاخانه،علاوه‌بر نقاش،چـند مـجسمه ساز و تصویرگر(گرافیست)نیز بود که آن‌ها هم مثل نقاشان‌ در کار حود از فرم‌های سنتی هنر ایران به‌عنوان نقطه‌ شروع و ماده‌ خام‌ استفاده مـی‌کردند‌.ایـن فرم‌ها و علامت‌ها عبارت بودند از حـالت و حـجم قفل‌های قدیمی،نورگیرها و ضریح‌های مشبک،آویز و گل‌میخ،یا نقش‌ گره‌چینی‌ها و کاشیکاری‌ها،سپر و کاهخود،علم‌ها و کتل‌های تعزیه،یا (به تصویر صفحه‌ مراجعه‌ شود‌) (به تـصویر صـفحه مراجعه شود) زینت‌آلات قـدیمی،شـکل مجسمه‌های جادویی مفرغی قدیم‌ و اشکال و اشیایی از این قبیل ‌‌در‌ مجسمه‌سازی و فرم‌هایی‌ شبیه این‌ها،به علاوه شکل‌های متنوعی از حروف فارسی‌ یا کلمه‌های‌ خوشنویسی‌ در‌ نقاشی و تصویرگری.
این فرم‌ها و شکل‌ها به صورتی ساده و خـلاصه شـده و به حالت نشانه و نماد در‌ نقاشی‌ها و مجسمه‌ها به کار برده‌ می‌شد،هرچند که تلاش هنرمندان،بیشتر متوجه این‌ موضوع‌ بود که از‌ این‌ اشکال و علامت‌ها،به‌طور مستقیم و عینی‌ استفاده نکنند،بلکه از آنـ‌ها بـه‌عنوان پشتوانه فـکری و فرهنگی‌ و ماده خام بهره ببرند،به‌طوری که هرکس به این آثار (نقاشی،مجسمه،تصویرنگاری)نگاه کند،«حـال‌وهوا» و نشانه‌هایی‌ از خصوصیات امامزاده‌ها،سقاخانه‌ها و دیگر اماکن متبرکه را در آن‌ها می‌بیند،درحالی کـه فـرم کـلی خود نقاشی یا مجسمه بر مبنای اصول هنری و قواعد تجسمی‌ طرح‌ریزی شده و نشان‌دهنده یک اثر هنری‌ قـانونمند‌ ‌ ‌اسـت.
البته اعضای گروه یا مکتب سقاخانه(مثل هر گروه و شیوه هنری)همه بـه یـک حـالت کار نمی‌کردند.بعضی از نقاشان،شکل‌های گرفته شده از علایم مذهبی را زیاد تغییر‌ می‌دادند‌.و بعضی،آن‌ها را بـا اندکی تغییر مورداستفاده قرار می‌دادند.کار برخی از نقاشان شباهت زیادی به پرده‌ها و نـقاشی‌های عامیانه داشت ولی کار بـرخی دیـگر تقریبا حالت انتزاعی(O2O)و مدرن‌گونه‌ پیدا‌ می‌کرد.همچنین بعضی‌ ،برخلاف دیگران،از خط فارسی،حروف و کلمه‌های مکرر کشیده شده با رنگ‌ها و فرم‌های مختلف زیاد استفاده می‌ کردند که این عمل باعث به وجـود آمدن روشی‌ بین‌ نقاشی‌‌ و خوشنویسی،به نام«نقاشیخط»شد‌.بعضی‌ از‌ هنرمندان،از شکل اشیاءو علامت‌ها استفاده می‌کردند،درحالی که برخی، بیشتر از موضوع و مضمون‌های کلامی و از نقل مصیبت‌ها یا تصور حالات‌ شخصیت‌های‌ مذهبی‌،بـهره مـی‌بردند.
هنرمندان همچنین همه به یکسان به‌ باهم‌ بودن و همکاری‌ وفادار نماندند،عده‌ای در ابتدا بودند بودند ولی در سال‌های بعد، راه خود را(به دلایل شخصی‌ یا‌ عدم‌ همسویی فکری با گروه)،از همکاران جدا کـردند.در مـقابل‌،عده‌ای در اوایل‌ تشکل،حضور نداشتند،درحالی که در سال‌های بعد به آن‌ ها پیوستند.اشخاصی مثل حسین‌ زنده‌ رودی‌،فرامرز پیلآرام،منصور قند ریز،پرویز تناولی،مسعود عربشاهی،صادق‌‌ تـبریزی‌ و نـاصر اویسی و طباطبایی جزء نخستین هنرمندان‌ سقاخانه بودند.
درباره شروع مکتب سقاخانه می‌گویند:روزی در سال‌‌ ۱۳۴۰‌،زنده‌ رودی و تناولی،باهم به حرم حضرت شاه‌ عبد العظیم می‌روندو در آنجا‌ به‌ ضریح‌ها‌،پارچه‌های رنگارنگ‌ گـره زده شـده بـه ضریح،نقش آینه‌کاری و تصاویر رویـ‌ دیـوارها و هـمچنین تصاویر‌ چاپی‌ مذهبی‌(که عده‌ای‌ دستفروش آن‌ها را در صحن‌ها می‌فروخته‌اند)،با دید و چشم‌ دقیق و نافذ نگاه‌ می‌کنند‌،گویی آن‌ها را اولین بار مـی‌دیده‌ انـد.عـلت این نگاه و تازگی آن عناصر‌،این‌ بوده‌ که آنـ‌ هـنرمندان،مثل دیگر دوستانشان،مدت‌ها بوده که دنبال‌ عناصر سنتی و نقش‌های ایرانی‌ آشنا‌ به ذهن و دل مردم، می‌گشته‌اند و به همین دلیـل،دیـدن دوبـاره و دیگرگونه آن‌ چیزها‌،برایشان‌ تازگی‌ داشته و توجه‌شان را به شدت بـه‌ خود جلب کرد.تعدادی از آن تصاویر را خریده‌ و با‌ خود می‌برند تا از شکل ساده،رنگ‌های روشن و بیان روان آن‌ ها‌ در‌ نـقاشی‌هایشان‌ اسـتفاده کـنند و همین کار را هم می‌کنند.
زنده‌رودی از همان وقت شروع به انتقال آنـ‌ حـالت‌ها‌، رنگ‌ها‌ و نقش‌ها به نقاشی‌های خود می‌کند.این طرح‌ها معمولا عبارت بود از طرح‌ ساده‌ جسد بی‌سر یـا بـی‌دست‌ شـهیدانی که روی تن‌پوش یا کفن آن‌ها را با اعداد و کلمات، با‌ قلم‌ریز‌ و طلسم‌وار،پر کـرده بـود.ایـن طرح‌های رنگی را به دوستانش نشان می‌دهد‌ و روزنامه‌نگاری‌(کریم امامی) آغاز مکتبی را خبر می‌دهد‌ کـه‌ از‌ آن روز و بـعدها بـه نام‌ سقاخانه خوانده‌ می‌شود‌ و تا حدودی در ذهن‌ها جا می‌افتد.
البته عده‌ای از هنرمندان و منتقدان،شـروع مـکتب‌ سقاخانه‌‌ را به این حالت نمی‌پذیرند‌ و معتقدند‌ که سال‌ها‌ پیش‌ از‌ رفتن زنده‌رودی و تناولی بـه شـاه عـبد‌ العظیم‌،نشانه‌های هنر ایرانی و حتی فرم‌های مذهبی و سنتی در نقاشی خیلی از هنرمندان‌ فعال‌ آن روز،مورداستفاده قـرار گـرفته و درآثار‌ آن‌ها بروز کرده بود‌.هرچند‌ زنده‌رودی پس از آن،موجب‌‌ شدت‌ و فراوانی این بروز و بـهره‌جویی شـد.
قـند ریز چندسال قبل از آن فرم‌های دوبعدی‌(بدون‌ سایه‌ روشن)و ترکیب ساده هنر‌ عامیانه‌ و همچنین‌ شکل‌های‌ خـاص زنـدگی‌ چوپانی‌ و علایم زندگی روستایی را‌ در‌ نقاشی‌هایش مورداستفاده قرار داده بود و تبریزی ترکیبی از نقاشی‌های عـامیانه و نـگارگری ایـرانی را بر‌ عرصه‌ تابلوهایش‌ آورده بود و دیگران نیز کم‌وبیش‌،قدم‌هایی‌ در این‌ مسیر‌ برداشته‌ بودند.
تناولی علاوه بـر‌ تـصاویر،طـرح‌هایی از انواع قفل‌های‌ آویزان شده به ضریح‌ها را هم طراحی می‌کند یا به‌ ذهـن‌‌ مـی‌سپارد و از آن به بعد،قفل‌ تقریبا‌ جزء‌ جدانشدنی‌ مجسمه‌‌ های او می‌شود‌ و او‌ به دلیل زیادی مصرفش،بجای خود قـفل‌های قـدیمی،ماکت فلزی از آن‌ها درست کرده و در مجسمه‌هایش‌ به‌ کار‌ می‌برد این ماکت عـبارت بـود از یک‌‌ مفتول‌ فلزی‌ قطور‌ و مستقیم‌ و مفتول‌ نـارک دیـگری کـه به‌ حالت نیم‌دایره روی آن یکی،جوش زده شده بـود.ایـن شکل‌ دقیقا مشابه شکل قفل‌های قدیمی بود که کلیدهای پیچی‌ داشتند.
چند مـاه‌ بـعد،تعدادی از این هنرمندان،در یکی از گـالری‌ تـهران،آثار خـود را بـه نـمایش می‌گذارند و از آن موقع فعالیت‌ گروهی و باهمی‌شان را شـروع کـرده و ادامه می‌دهند.
نگاهی گذرا به‌ آثار‌ هنرمندان،مشترکات و تفاوت‌هایی‌ را در آثار آن‌ها نـشان مـی‌داد.زنده رودی با تأثیر گرفتن از تصاویر عـامیانه و«نقاشی قهوه‌خانه‌ای»از واقعه کـربلا، انـدام‌های بی‌سر کتل‌وار را به نمایش مـی‌گذاشت‌.زمـینه‌‌ (به تصویر صفحه مراجعه شود) بستر این ترکیب‌ها،با انبوهی از خطوط ریز،اعـداد،حـروف، کلمات و حتی نقش سپر و شـمشیر پر مـی‌شد،بـیشتر‌ نقاشی‌ها‌ در چند پرده و پلان رویـ‌ هـم‌ کشیده می‌شدند،ولی ارتباطاین‌ پلانـ‌ها و وابـستگی اشکال و عناصر تابلو به همدیگر قوی و هشیارانه بود.
عده‌ای،او را یکی از پرجنب‌وجوش‌ترین و جسورترین‌ اعضای گـروه مـی‌دانند‌ که‌ علاوه‌بر کار هنری و خلق‌‌ نـقاشی‌،بـرای ایجاد ارتـباط بـا مـردم و جلب آن‌ها به خـود،تلاش‌ زیاد می‌کرد.خود را به شکل لوتی‌های کوچه و بازار در می‌ آورد،کلاه آن‌ها را به سر مـی‌گذاشت،لبـاس‌های عجیب‌ و متفاوت‌(لباس‌های کارگرها،روستایی‌ها و…)مـی‌پوشید،امـا در عـمل نـتوانست آنـ‌گونه که می‌خواست آنـ‌ها را بـه سمت‌ خود و هنرش جلب کند،چون در باطن و به حقیقت جزء آن‌ ها نبود و از نظر‌ نوع‌ زنـدگی بـا‌ آنـ‌ها خیلی تفاوت داشت و برای همین،به جـای جـلب تـوجه آنـ‌ها بـه سـوی هنر،تعجب‌ آن‌ها و همکارانش‌ را برمی‌انگیخت.
تنولی موضوعات تاریخی،حماسی و عاطفی ادبیات‌ ایران،بخصوص داستان‌هایی‌ مثل‌ فرهاد‌ و شیرین را مورد استفاده قرار داده و عنوان مجسمه‌های او برگرفته از همین‌ موضوع‌ها بود.درهـای مشبک سقاخانه‌ها‌،‌‌صفحات‌ سوراخ‌ سوراخ طلسم‌ها،قفل‌های قدیمی شکل بزرگ و کوچک،حتی‌ حجم‌هایی به شکل عصا‌،بوق‌ و علامت‌های‌ دیگر را می‌ توان در آثار او دید.کارهای برنزی و بدون رنگ او،قوت و گیرایی‌ بـیشتری دارد.او خـود زمانی گفته بود:«برنز اکنون‌ برای من،همپای خود‌ آدمی اهمیت دارد و من‌ آن‌ را به هر چیز دیگر ترجیح می‌دهم،ولی زمانی هم این علاقه را به‌ سرامیک یا مس داشتمتـناولی در کـارهای رنگی‌اش به حیطه طنز عوام‌پسندانه‌ می‌غلتد که با مضمون‌ ادبی و حالت ساده‌سازی انتزاعی‌ دید او،هماهنگی ندارد;هرچند در کار او و زنده رودی،طنز عوامانه،به نـوعی بـه‌کار برده می‌شد.
منصور قندریز(۱۳۴۴-۱۳۱۴ شـمسی)عـضو کوشا و جوینده‌ گروه بود‌ که‌ به دلیل مرگ زودرس،نتوانست کارش را ادامه‌ دهد.او در تبریز متولد شد ولی در هنرستان هنرهای زیبا (تهران)آموزش دید.دو سال پربار را در تـبریز گـذراند ۱۳۳۷‌) تا‌ ۱۳۳۹ ش).نخستین بار مـجموعه‌ای از نـقاشی‌هایش را در تالار رضا عباسی(تهران)به نمایش گذاشت.در سال ۱۳۳۹ وارد هنرکده هنرهای تزیینی شد.به اتفاق چند تن دیگر تالار‌ ایران‌ در سال ۱۳۴۳ بنیاد نهاد و در دو نمایشگاه دوسالانه‌ تهران و چندین نمایشگاه دیگر در ایران و خـارج از کـشور شرکت کرد.
قندریز مرحله تجربه‌اندوزی آکادمیک و بررسی شیوه‌های‌ «امپرسیونیسم(O4O)»و سبک‌های‌ دیگر‌ نقاشی‌ را به سرعت‌ پیمود.سطوح‌ رنگی‌ تخت‌ و روشن،خطهای شکل‌ساز نرم‌ و پیکرهای بلندقامت و کوچک‌سر،در جامه‌های ساده و خشن‌ روستایی،از مـشخصات بـارز آثار او در دو سـال اقامت‌ در‌ تبریز‌(۱۳۳۹-۱۳۳۷)است.در آثار بعدی او تغییرات‌ زیادی‌‌ پیش‌آمد.شکل‌های نیمه‌انتزاعی انسان،پرنده،خورشید، شمشیر و سپر آمیخته بـا نقوش هندسی تکرارشونده،فضای‌ محدودشده در حاشیه را پر‌ می‌کنند‌.بعدا‌ شکل‌های انسان‌ نـما،جـای خـود را به شکل‌ها و فرمهای هندسی‌ ساده‌تر و روان‌تر دادند هرچند که هیچ وقت آثار او به حد نقاشی‌ انتزاعی مـطلق ‌ ‌نـمی‌رسیدند.قندریز همیشه به‌ استفاده‌ از‌ ارزش‌های هنری ایرانی در کارهایش،اصرار می‌ورزید(O5O).
فرامرز پیل آرامـ‌(۱۳۱۶‌-۱۳۶۲ ش)یـکی از نـخستین کسانی‌ بود که ویژگی‌ها و امکانات تصویری خط-نوشته،یا خوشنویسی سنتی را‌ در‌ نقاشی‌ نوگرای ایرانی آزمـوده‌اند. در کارهای او خطوط قدیمی خوشنویسی در اندازه‌ها و رنگ‌های‌ مختلف‌ به‌ کار رفته‌اند.او در سومین و چهارمین‌ نـمایشگاه دوسالانه(بی ینال)تـهران،جـایزه گرفته بود‌ و در‌ برپایی‌ تالار قندریز،سهم زیادی داشت.پیل آرام هنرمندی‌ پرکار بود درک تجسمی قوی و دستی‌ توانا‌ داشت.در نقاشی‌ های اولیه‌اش،با استفاده از مهرزنی،زمینه‌ای کتیبه‌گونه‌ برای شکل‌های‌ هندسی‌ ساده‌ یا نـشانه‌های مذهبی(چون‌ علم،پنجه و غیره)ایجاد می‌کرد.او در کارهای بعدی،به‌‌ فرم‌ حروف فارسی و خوشنویسی بیشتر روی کرد.
عربشاهی آثارش،کتیبه‌های باستانی و نقش‌برجسته‌های‌ آشوری و بابلی‌ و کتیبه‌های‌ هخامنشی‌،ساسانی و اشکانی‌ را به یاد می‌آورد.او و بـیشتر گـروه سقاخانه،فارغ‌التحصیل‌ هنرکده هنرهای تزیینی بودند‌.تفاوت‌ کار عربشاهی،با دیگر افراد گروه در این بود که او از‌ خط‌ و نقش‌های‌ مذهبی استفاده‌ نمی‌کرد.ولی آثارش در مجموع دارای یک فضای مذهبی‌ بود.
صادق تبریزی،کـار‌ هـنری‌ خود‌ را قبل از نقاشی با سفالگری‌ شروع کرده و نخستین نقاشی‌های خود را‌ روی‌ پوست‌ آزموده بود.نقاشی‌های مراحل بعدتر او،آمیزه‌ای از تصویر شخصیت‌های مذهبی و علم‌ها و کتل‌ها،با تصاویر‌ نگارگران‌‌ ایران است.
مـوضوع نـقاشی‌های ناصر اویسی،بیشتر شاهزاده‌های‌ سوار بر اسب و شاهزاده‌ خانم‌های‌ چابک برگرفته از طرح‌ها و نقش‌مایه‌های سلجوقی،صفوی‌ و قاجار‌ را‌ شامل می‌شد. او فضای تابلوهای خود را‌ با‌ خطهای محکم و رنگ‌های زنده‌ پر می‌کرد.گاهی حـروف،کـلمات یـا نیم‌بیتی خط خوش‌‌ (به‌ تـصویر صـفحه مـراجعه شود) وارونه‌ و معلق‌ را در‌ بین‌ نقش‌های‌ خود می‌گنجاند.بعضی‌ از کارهای او‌ مانند‌ سفره‌ها و بقچه‌های قلمکاری،نقش گردی‌ در وسط و چند بته در گوشه‌ها را‌ شامل‌ مـی‌شود.او در کـارهای بـعدی‌اش به‌ مقدار زیادی از سادگی‌ و خلوت‌ کارهایش‌ کاست و نـقاشی‌هایش انـباشته از‌ خطوط‌ و حروف شد.
ژازه طباطبایی از تکه فلزها و اجزای دورریختنی ماشین، موتور سیکلت و دوچرخه‌،برای‌ مجسمه‌هایش استفاده می‌ کرد و نقاشی‌هایش‌ پردهـ‌های‌ تـعزیه‌ و شـبیه‌خوانی یا پرده‌‌ خوانی‌ نقالان دوره‌گرد را به‌ ذهن‌ متبادر می‌ساخت،کـار او مانند آثار زنده رودی،با اندکی طنز همراه بود و در‌ مواقعی‌، زندگی عامیانه روستایی با فرم‌های مذهبی‌ و نشانه‌های‌‌ آیینی در‌ آنـ‌ها‌ بـه‌هم‌ مـی‌آمیخت.
دو سال پس‌ از اولین نمایشگاه گروهی سقاخانه(یعنی در سال ۱۳۴۳)به همت و تـلاش مـنصور قندریز و یکی‌ دو‌ تن از دوستانش،نگارخانه‌ای به نام‌«تالار‌ ایران‌»دایر‌ و راه‌اندازی‌‌ می‌شود که آثار‌ هنرمندان‌ کـوشا و تـلاشگر(نـقاشان،مجسمه‌ سازان،تصویرگران،عکاسان،چاپگران و…)را به نمایش می‌ گذارند.پس از تشکیل‌ نگارخانه‌،افـرادی‌ مـثل مـحمد رضا جودت،قباد شیوا،فرشید‌ مثقالی‌ و رویین‌ پاکباز‌ نیز‌ به‌ جمع‌ آن‌ها پیوسته و به فعالیت مشترک می‌پردازند،از همان ابتدا، تـالار هـمگام با نمایش آثار هنری،دست‌ به تلاش‌های تحقیقی‌ و تئوری نیز زده و برای هر نـمایشگاه،بـیانیه و مـقاله‌ای هم‌ می‌نویسند،و تقریبا ۹۰ درصد نمایشگاه با نشریه‌ای به‌ منظور معرفی و نقد آثار مورد نـمایش و یـا بررسی مسایل مربوط‌ به‌ آن نمایشگاه همراه بوده است.نگارش بیشتر این مقاله‌ها را هـمراه بـا یـک سری کار تحقیقی دیگر،خود قندریز و بعد از آن پاکباز و جودت به عهده داشته‌اند.
نزدیک به‌ دو‌ سـال بـعد از تشکیل نگارخانه،منصور قندریز در اسفند سال ۱۳۴۴ در اثر یک سانحه اتومبیل،چشم از جـهان‌ مـی‌بندد و دوسـتانش او را‌ به‌ پاس خدمات ارزنده‌اش،نام تالار‌ ایران‌ را به«تالار قندریز»تبدیل می‌کنند و همچنان به‌ تلاش‌های خـود،ادامـه مـی‌دهند.
تالار قندریز در سال‌های بعد به همت و همیاری چند تن‌ از هنرمندان‌،بخصوص‌ مـحمد رضـا جودت و روبین‌ پاکباز‌،به‌ یک کانون فرهنگی-هنری تبدیل شد و برنامه‌هایی به‌ منظور بررسی مسائل هـنری ایـران و جهان و بررسی‌ سنت‌های فرهنگی و هنری گذشته ایران ترتیب داده و بخصوص در مسأله بازیابی اصـالت‌های مـلی و تحلیل‌ تأثیرات‌‌ هنر غرب در هنر معاصر ایـران،بـه کـاوش پرداخت.هدف‌ کلی آن،تشخیص نقطه آغاز بـرای حـرکتی سالم در جهت پی‌ ریزی هنر ملی بود.اما این گروه،علی‌رغم مباحثات‌ نـظری‌‌ فـراوان و تجربیات‌ علمی و تلاش‌های پرشور و حـرارت، نـتوانستند عملا راه بـه جـایی بـبرند.عدم موفقیت آن‌ها نه به‌ دلیـل ایـن‌ بود که شناخت اعضای گروه نسبت به هنر گذشته‌ ایران و مسیر‌ تـحول‌ هـنر‌ غرب ناکافی بوده،بلکه بیشتر بـه‌ این علت بود کـه اسـاسا این گروه در حالتی تقریبا جـدا ‌‌از‌ جـامعه و بدون نگرش منطقی به روند حرکت جامعه ایران‌ به راهجویی می‌پرداخت،در‌ نهایت‌ تـلاش‌های‌ ایـن مرکز نیز (باوجود تمام صـداقت و شـوری کـه در آن موج می‌زد)بـه‌ نـتایج مطلوب‌ و موردنظر نرسید۶».
البـته ایـن عدم موفقیت تا حدودی طبیعی و قابل‌قبول بود; زیرا بعید‌ به نظر می‌رسد که‌ حـرکتی‌ هـرچند پویا و متحرک، بتواند در ده سال(تقریبا)نـتایج فـوق‌العاده و معجزه‌آسایی‌ بـه بـار بـیاورد.نقاشان سقاخانه نمی‌توانستند روی نـگرش و بینش چندصدساله یا چندهزار ساله مردم تأثیری عمده و چشمگیر بگذارند.
در مدت‌ سیزده سال فعالیت،در تـالار قـندریز،۱۲۰ نمایشگاه‌ مختلف برگزار گردید و تعداد قـابل‌ملاحظه‌ای مـقاله و نـشریه‌ و تـرجمه چـاپ شد و همه ایـنها بـرای این بود که شکاف بین‌ مردم و هنرمندان یا فاصله بین‌ هنرمند‌ و مخاطب،پر،یا کم‌ شود.ایـن حـرکت‌ها(هـمچنان‌که اشاره شد)آن روز به‌ صورت دلخواه به بـار نـنشست،ولی مـثل هـر حـرکت دیـگری‌ در سال‌های بعدتر اثرات آن بروز کرد‌ و بیشتر‌ آن کارها بعد از گذشت سی-چهل سال،پشتوانه کارهای دیگری شد که‌ در نوع خود لازم و مؤثر هستند.اکنون بعد از گذشت چند دهه،حـتی کسانی که در‌ آن‌ زمان(سقاخانه)و حرکت تالار را نفی می‌کردند،به نحوی موجودیت آن را به‌عنوان واقعیتی‌ مؤثر در تاریخ هنر ایران،پذیرفته‌اند.
کار دیگر تالار،بررسی دوره‌های تاریخ تحول ملل دیگر‌ بود‌.آنـ‌ها‌ تـاریخ امپرسیونیسم و بیشتر مکتب‌ها و شیوه‌های‌‌ هنری‌ اروپا‌ و کشورهای دیگر را موردبررسی دوباره قرار دادند،تا بتوانند از نکته‌های برجسته آن نهضت‌های هنری‌ در روند کار خویش استفاده کنند‌;هرچند‌ که‌ به دلیل تفاوت‌های‌ فرهنگی و اجـتماعی ایـران و اروپا،تجربه‌های‌ کاری‌ و روش‌های گسترش انعکاس عمل و ارتباط مردم با آن‌ها،به‌ آن صورت به درد هنرمندان ما نخورد و عملکردهای ارتباطی‌ و تأثیرگذاری‌ هنرمندان‌،چندان‌ حالت عـمومی و مـردمی‌ پیدا نکرد.
پاورقی‌ها:
(۱)-سقاخانه‌ها(هـمان‌طور کـه می‌دانیم‌)عبارت از نوعی حجره کوچک،یا تورفتگی است که در دیواری تعبیه‌شده و پنجره مشبکی،قسمتی از آن‌ را‌ می‌پوشاند‌.مردم‌ در آن آبگاهی برای استفاده عموم به وجود مـی‌آورند،جـام یا‌ پیاله‌ای‌ در آن می‌گذارند تـا آب در دسـترس همگان‌ قرار گیرد.این اقدام توسط شیعیان،بیشتر همزمان‌ با‌ روضه‌خوانی‌‌ حضرت سید الشهداء(ع)و به یاد تشنگان و شهیدان کربلا به وجود آمده‌ و از‌ زمره‌ کارهای‌ ثواب به حساب می‌آید.
سقاخانه بـه دلیـل شکل خاص و ابزار و اشیایی که در آن‌ نهاده‌ شده‌- مخزن نقش‌دار آب،پنجه مسی بالای مخزن،که نماد مراسم محرم است، علم‌ها و تصاویری‌ که‌ سمبل عاشورا و حماسه حسینی‌اند-نماد تجسم‌ زمان واقـعه کـربلا و اساسا زمـان مذهبی و آیینی‌ در‌ مکان‌ آیین و در زمان حاضر است.نقاشی‌های گروه«سقاخانه»به دلیل شباهت فرم و حالت کلی‌ آنـ‌ها‌ به اشیاء و حال‌وهوای این مکان،به این اسم نامیده‌ شد.
(۲)-نـوعی نـقاشی روشـ‌ نو‌;انتزاع‌ به معنی«جدا شده و مستقل»است و نقاشی انتزاعی یعنی نقاشی که از اشکال و فرم‌های طبیعت‌ و واقـعیت‌،‌ ‌جـدا و مستقل بوده،و فقط به وسیله ارتباط عناصر تجسمی(خط،سطح،رنگ‌‌ و…)شکل‌ گـرفته‌ بـاشد.
(۳)-مـجله تلاش،شماره ۱۲،شهریور و مهر ۱۳۴۷،ص ۶۱.
(۴)-گروهی از هنرمندان نیمه دوم قرن‌ نوزدهم‌ در‌ فرانسه بودند.امپرسیون‌ به معنی تـأثیرپذیری است و امپرسیونیست‌ها در زبان فارسی تأثیرگرایان‌‌ نیز‌ نامیده می‌شوند.این نقاشان در نقاشی کردن،بـیشتر تحت‌تأثیر نور طبیعی و اشـعه آفـتاب و فرم سایه‌ها بودند‌.
(۵)-پاکباز‌-رویین،دایره المعارف هنر،چاپ اول،(انتشارات فرهنگ معاصر ۱۳۷۸،ص ۳۸۶).
(۶)-فصلنامه‌ هنرهای‌ تجسمی،شماره ۶،ص ۱۰۵.

 

منبع: هنرهای تجسمی، مهر ۱۳۸۰ – شماره ۱۳