تاریخ فرهنگی ایران مدرن
پروژه تاریخ فرهنگی به بررسی گسترده فرهنگ ایران در قرن بیستم اختصاص دارد و در آن، فرهنگ معاصر ایران، عمدتا از خلال یازده ورودی، مطالعه و ارائه خواهد شد. این یازده مدخل برای گردآوری داده‌ها و پژوهش بر آن‌ها پیش بینی شده اند و عبارتند از: شخصیت ها (کنشگران)، نهادها، آثار، فرآیندها، رویدادها، زمان، مکان، اشیاء، مفاهیم، اسناد و سایر.

من از زیبائی به سوی مفهوم کلی میروم

«حسین زنده رودی» نقاش معاصر برای همه دوستداران نقاشی نام آشنایی است. اخیراً چاپ جدیدی از قرآن که با طراحی های زنده رودی تذهیب شده ، در فرانسه انتشار یافته است . بهمین مناسبت با زنده رودی ، در زمینه های مختلف مربوط به نقاشی به گفتگو نشسته ایم، زنده رودی پس از اقامت کوتاهی در ایران به فرانسه بازگشت.
• همانطور که میدانید زمانی نقاشها آمدند و تحت عنوان مکتب سقاخانه کارهائی کردند؛ بنظر من آنها که ماندند واقعاً نقاشی ما را خراب کردند ، چیزهائی پیدا کردند و فقط آنرا تکرار کردند و کسی که شاید تا حدودی چنین نکرد شما بودید.
• برای اینکه روشن بشود بگویم که میان گذار این مکتب من بودم.
• کاملاً میدانم که شروع کننده شما بودید اما . . .
• بله اما من میخواهم با این قضیه مخالفت کنم. بدین ترتیب که یک مکتب وقتی بوجود میآید که عده ای در یک زمینه و حالت خاص قرار بگیرند و هر کدام جستجوهای جداگانه ای در جهات مختلفی بکنند و این زمینه را قوت دهند و آنرا تبدیل به یک مکتب کنند. اما اینجا درست برعکس است، کسی شروع میکند و بقیه دنبالرو هستند. مثلاً من کاری می کنم و فلان کس مثلاً عکس آنرا می بیند و کپی بسیار زشتی از آن میسازد که اصلاً ربطی هم به آن ندارد ، باز اگر ندارد باز اصل کار را خوب می فهمید، دست کم کپی بهتری تهیه میکرد. همیشه همینطور بوده است؛ ایرانی ها همیشه علاقه ای به چیزهای دروغین و ساختگی دارند. مثلاً فرش عالی درجه یک را با با فرش ماشینی عوض میکنند، هیچوقت مینیاتور اصلی را نمی خرند و کپی آنرا دوست دارند، این جزئی از روحیه مردم ماست، همیشه کپی را دوست دارند.
• امای من هم همین را دنبال داشت یعنی می خواستم بگویم اصلاً چنین موجی واقعاً مکتبی نبوده و نیست.
• بله فقط اسمی گذاشته اند و هر کس یک چشم و ابروی قاجاری کشیده و چند خطی هم زیر آن نوشته است خود را نقاش سبک سقاخانه دانسته است و اینها با اینکار عده ای از جوانها را از بین برده اند، وقتی جوانها می بینند که چنین چیزهائی هست و عده ای در برابرش به به و چه چه می کنند حس جستجوگری خود را از دست میدهند.
• نادرست همینست یعنی همه تحت تاثیر این قضیه – تحتعنواناینمکتبکارهائیکردهاندکهشایدهرکسبتواندبکند،مقدارزیادیفکرمیکنممسایلتجاری یعنی قضیه فروش هم در آن مؤثر بوده است، فکر میکنم این نوع آثار میان فرنگی ها مشتریان زیادی داشته باشد.
• نه ؛ فرنگی ها هیچوقت چنین کارهائی را نمیخرند، هنوز میروند و کتیبه مینیاتورها را میخرند و آنرا به اینها ترجیح میدهند ، منتها همان ایرانی هائی که نقاط عکس کاروان روی مخمل را در اطاقشان میگذاشتند حالامیخواهند در خانه های زشتشان چیزی بگذارند و فکر میکنند هر چیزی چشم و ابروی قاجاری داشته باشد ایرانی است و این خریداران بد لطمۀ بسیاری به هنر زده اند . برای اینکه فرهنگ هنری ندارند و مثلاً انتخاب تابلوی نقاشی با خرید جوراب برایشان فرقی ندارد و اینها راه جوانان با استعداد هستند . اما فکر میکنم این ماجرا بالاخره تمام میشود ، برای اینکه بعد از مدتی که عده ای آن فرهنگ هنری را پیدا کنند اینها ضرر خواهند کرد ؛ اصلاً این کارها را نمیتوان بیش از یکسال نگهداشت چون خسته کننده است .
• خلاصه من فکر میکنم زمانی که خیال می کنیم نقاشی در ایران آغاز شده درست همان زمانیست که ما دیگر چیزی بنام نقاشی نداریم و نقاشی از بین رفته است ، برای اینکه عده ای آمده اند و می آیند و همین چشم و ابروها را میکشند و عده ای هم در اثر این ماجرا نتوانسته اند و نمی توانند کار دیگری بکنند چون میدان نداشته اند ، عده دیگری هم از آثار فرنگی ها تقلید کرده اند و خلاصه نقاشی ما بکلی از بین رفته است .
• کاملاً درست است ؛ و اما این تقلید هم کاملاً جبری بوده است، در حالیکه الان نقاشی بیشتر چیزی ذهنی شده است ، برای خود من اینطور است . در نقاشی بیشتر مفهوم و تصور کلی مطرح است یعنی مثلاً نقاش در یک زمین بایر کانالی حفر می کند و بعد از آن با هواپیما عکس میگیرد . خلاصه در زمین بایر اثری میگذارد و آنرا متمایز میگزارد و مفهوم کلی بوجود میآورد، مثلاً میگویند وقتی یکنفر از نردبانی بالا و پائین برود عملی که او انجام میدهد یک هنر است . اینجا قضیه درست برعکس است . نقاشها و منتقدین همه جنبۀ بصری برایشان مطرح است و مثلاً میگویند ببین فلانی این دست را چقدر خوب کشیده یا اینجا را چقدر قشنگ سایه زده است . و از این تجاوز نمی کند درصورتیکه قضیه چیز دیگریست ، من وقتی در کارم خط می نویسم منظورم خوش خطی نیست ، مفهوم دیگری برایم وجود دارد ، مثلاً می خواهم یکنواختی یک زندگی طولانی را با تکرار یک حرف نشان دهم می خواهم در در یک صحنه یک تراژدی بوجود بیاورم خلاصه اینکار را برای زیبائی نمی کنم و حالا دارم روز بروز از زیبائی دور می شوم در کارهای اولم حروف با قوانین خوشنویسی نوشته میشد اما حالا اینطور نیست فقط مفهوم کلی برایم مطرح است و زیبائی حروف برایم مهم نیست .
• با حرفهایتان مخالفم ، کارهای شما حداقل برای من بیشتر یک چیز قشنگ است، کارهای قشنگی است که نقاشی هم نیست، بسیاری از آنها بیشتر جنبۀ گرافیک دارد ، علت اینهم به نظر من اینست که آن مایه های ایرانی که در کار شما هست، مثل بسیاری از مایه های ایرانی دیگر یک عنصر گرافیک بشمار میرود ، و اشکال عمدۀ کسانیکه تحت عنوان مکتب سقاخانه کار میکنند اینست که کارشان نقاشی بوده است و چون نتوانسته اند این مایه ها را در نقاشی گسترش بدهند در یک چارچوب خسته کننده گیر کرده اند و نگران کرده اند مثلاً …
• هیچکدام از کسانی را که ممکن است بخواهید نام ببرید قبول ندارم ، هیچکدام از اینها نقاش نیستند ، یکی از اینها که سخت از من تقلید می کند کارهایش را در خانۀ ایران ، در پاریس به نمایش گذاشت و واقعاً آبروی خود را برد، مردم آمدند و مسخره اش کردند و فحشش دادند و رفتند . نمیدانم چرا در اینجا چنین وضعی نیست ، در جاهای دیگر هنرمند بد را بیچاره می کنند.
• یک اشکال قضیه در اینجا همینست ، علت هم اینست که تعداد این آدمها زیاد است و همه فکر میکنند که لابد نقاشی همینست که اینها می کنند ، هیچ چیز دیگر را نمی شناسند و اگر کسی صدایش دربیآید و بگوید این کار مزخرف است همه میخواهند خفه اش کنند ، البته جوانها خیلی بیشتر به ماجرا پی برده اند و کمابیش می دانند وضع از چه قرار است.
• وقتی من در هنرستان درس می خواندم زمانی بود که مینیاتور بین امریکائی ها مشتریان زیادی داشت و همین آدمها میآمدند و و ورق کاغذ را در مواد شیمیائی میگذاشتند و کاغذ قیافه قدیمی پیدا میکرد. بعد روی آن مینیاتورهای قدیمی را کپی میکردند و باز به آن دوا میزدند تا قدیمی تر به نظر آید و خلاصه در بسیاری موارد این کار قلابی را از اصل ان بیشتر میفروختند. حالا هم قضیه همینست، آقا می بینید که کسی از حروف استفاده کرده است و خیال می کند تنها همین استفاده از حروف هنرست و او هم شروع می کند. حتی دیده ام که بعنوان نقش پارچه از همین حروف و کلمات استفاده کرده اند ، خلاصه مسئلۀ اصلی خوشنویسی نیست ، خوشنویسی واقعی کسانی بودند که سالها می نشستند و با دست کتابی را تحریر می کردند ، اما بزرگ کردن خط نقاشی نیست . نقاشی باید اختراع باشد، نقاشی می تواند حالتی از خط را داشته باشد، یادآور خط باشد اما خط بتنهائی نقاشی نیست .
• واین گروه از نقاشان مردم را آسان پسند کرده اند یعنی از بس چشم و ابرو و صورتهای پرده قلمکاری را و خلاصه چیزهای بسادگی قابل لمس و قابل فهم را تکرار کرده اند حالا اگر کسی کاری نوتر بکند و حتی یک گوشۀ کارش براحتی مفهوم نباشد کسی کار او را نمی پسندد و بدینترتیب راه بسته شده است .
• تقصیر از خود هنرمندهاست، هنرمندهای مخالف این موج را می گویم ، اینها باید دور هم جمع شوند و برای خودشان یک محیط هنری سالم بسازند محیطی که در آن وقتی مخالفتی پیش میآید و بحثی در میگیرد بمنظور تبادل افکار و بهدف بیشتر فهمیدن باشد.
• بحثی وجود ندارد عقاید بر اساس دوستی ها و دشمنی هاست هر کس در یک جبهه است و معلوم است چرا در آن جبهه است و معلوم است که می خواهد در آن جبهه باشد پس دیگر بحثی لازم نیست ، حرفی نمی ماند.
خوب به حرفهایمان برگردیم، فکر نمی کنید به همان دلایلی که گفتیم کار شما را تنها بعد از آنکه در خارج با استقبال روبرو شدید پسندیدند؟
• هنوز هم چندان مرا نمی پسندند من حتی یک تابلویم در اینجا فروخته نمی شود ، بهمین دلایل نیز مجبورم همانجا بمانم و کاری جز این نمی توانم بکنم.
• اما فکر میکنم همانقدر که بودن در محیط موجود، محیط پر از آدمهای آسان پسند برای آندسته از نقاشان خطرناک بوده و هست و آنها را خراب کرده و می کند ، ترک کردن این محیط هم برای شما خطرناک باشد . پایه های کار شما ایرانیست و باید در ایران بمانید اما این فضا را ترک کرده اید و مطمئناً در آنجا هم چنین فضائی وجود ندارد.
• این را بگویم که من بیشتر بر هنر اسلامی تکیه دارم نه هنر ایرانی.
• خوب مگر فضای اسلامی در آنجا وجود دارد؟
• نه ، ولی من مرتباً به کشورهای اسلامی سفر میکنم، نه تنها ایران بلکه مثلاً به مراکش و قاهره میروم و در ضمن در تمام نمایشگاههای بزرگ هنر اسلامی هم شرکت میکنم مثلاً اخیراً در استاسبورگ نمایشگاهی از هنر اسلامی برپا بود و من تنها هنرمند مدرنیست آنجا بودم و خیلی خوشحال بودم که مثلاً کار من در کنار خط حضرت عالی بنمایش گذاشته شده بود .
علاوه بر اینها من انقدر پر شده ام که می توانم تا آخر عصر خلق کنم.
• با این حرفتان خیلی خیلی زیاد مخالفم . نمی توان منکر دیدن و ایده گرفتن شد ، نمی توان گفت من پر شده ام، و دیدن و ایده گرفتن را کنار گذاشت در آنصورت مطمئناً تکرار آغاز میشود. بجز این زمانی میرسد که این ذخیره تمام میشود و آنوقت دیگر برای دیدن خیلی دیر شده است.
• نه ، من با محیط هنری تمام دنیا تماس دائمی دارم، اما الهام خود را پیشتر گرفته ام . الفبای کار خود را پیدا کرده ام ، وقتی شما الف و ب را یاد بگیرید و کوه را ببینید و برف را ببینید می توانید دربارۀ آنها چیزی بنویسید. حالا دیگر یک امامزاده برای من الهام بخش نیست.
• نه منظور من اینست که آیا شما سبک های دیگر را کارهای دیگر را تجربه کرده اید؟ دیده اید که نمی توانید با آنها حرف خود را بزنید؟
• نه من احتیاجی به آزمایش ندارم، من حتی در اروپا جزو لیست نقاشان آوانگارد هستم ، من باید بقیه را بسوی خود بکشم نه اینکه بسوی آنها بروم.
• منظورم بسوی دیگران رفتن نیست، ببینید ممکنست کسی سالها کاری را بکند و بعد دیگر آنرا دوست نداشته باشد ممکنست در این مدت چیز دیگری او را جلب کرده باشد ، اما مجبور باشد همان کار قبلی را دنبال کند ، کاری را که میداند کار اوست و آنرا پسندیده اند . میخواهم بدانم برای شما اینچنین نبوده است ؟ آیا مجبور نبوده اید که اینکار را، این سبک را ادامه دهید ؟
• نه من هر کاری را با ایمان می کنم. روزی حس می کنم که مثلاً دارم تکرار می کنم یا اینکار را دوست ندارم ، ترجیح می دهم کار دیگری بکنم و نقاشی نکنم ، تنها چیزی که مرا ارضاء میکند ، خلق کردنست و آفرینش دلیل زندگی من است و بهمین جهت سعی می کنم جستجوهایم در درجۀ اول برای ارضای خودم باشد و در آن مرحله کاری ندارم مورد پسند واقع میشود یا نه.
• خوب دیدنیست دربارۀ قرآن صحبت کنیم ، قرآنی که با طرح های شما چاپ شده است، ظاهراً این ها کارهای چندسال پیش شماست .
• بله ، یکی دو سال بعد از فرانسه در یک نمایشگاه شرکت کرده بودم و کارهایم توجه یک ناشر فرانسوی را بسیار جلب کرد و او از من برای مصور کردن قرآن ، ترجمۀ فرانسه قرآن دعوت کرد . من در عرض دو سال کارم را بپایان رساندم و ۶۴ طرح ساختم . این کارها بصورت زیگزاکی چاپ شد و چون خیلی گران تمام میشد بیش از ۴۲ طرح آن چاپ نشد و خلاصه در حدود ۸ یا ۹ سال ماجرا بطول انجامید.
متن قرآن بوسیلۀ یک شاعر مشهور فرانسوی که بر زبان عربی تسلط کامل دارد به به فرانسه ترجمه شده و ترجمه ای بسیار عالی دارد . علاوه بر ترجمۀ فرانسوی ، یک قرآن دیگر نیز از روی متن قرآنی به خط البواب ، خطاط بزرگ عراقی که در قرن یازدهم تحریر شده نیز چاپ شد است و همراه با آن عرضه میشود .
• بهر حال این نقاشی ها مربوط به چندین سال پیش است ، حالا بنظر خودتان چطور می آید ؟
• خیلی صمیمی ، کارهائیست بسیار صمیمی ، من تحت تاٌثیر مذهب بودم ، تحت تاٌثیر ایران بودم و خلاصه کارهای صادقانه ای بوده البته حالا خیلی چیزهای اضافی در در آن می بینم ، در اینکارها غم غربت من دیده میشود تازه به فرانسه رفته بودم و زبان هم نمیدانستم ، مینشستم و نقاشی میکردم ، در آنموقع خیلی درگیر مذهب نیز بودم ، سواٌلهای زیادی داشتم ، تحت تاٌثیر عرفان بودم ، خیلی بیش از حالا .
• خوب اینکارها واقعاً برای قرآن کشیدید یا آنکه نقاشیهائی کردید و آنها را وسط قرآن نیز گذاشتید ؟
• نه ، واقعاً به قرآن فکر می کردم مثلاً وقتی در قرآن می خواندم الف ، لام ، میم ، این برایم خیلی جالب بود. این الف، لام، میم چیز آبستره ایست و هنری در آن نهفته است ، چیز عمیقی در آن وجود دارد و من به آن می اندیشیدم . من به این ترتیب از قرآن الهام می گرفتم، در ضمن می خواستم کاری اصیل بکنم ، چیزی که کار من باشد ، پیشتر نشده باشد ، و نیز شرقی باشد ، بنظر شما کارها چطور بود؟
• بعضی از کارها آن فضای مذهبی لازم را نداشت و بیشتر بدلیل رنگ آن بود . مثلاً سبز کمرنگی که در بسیاری از کارها دیده میشد بهیچ وجه رنگی نیست که در مذهب ما باشد ، شبز تیره تر یا رنگهای قهوه ای بیشتر به آن فضا نزدیک است.
• مثلاً در همین «رنگ سبز» یا هر رنگ دیگر، بدلیل پر کردن و کامل کردن کمپوزیسیون آمده است، سبز جائی آمده است که نمی توانسته ام بجای آن قرمز بگذارم یا رنگ دیگر .
و اگر سبز را می بینید بدین دلیل نیست که مثلاً فلان هنرمند اسلامی از رنگ سبز زیاد استفاده کرده است.
• این بسیار خوب و مشخص است، معلوم است که کارها بسیار شخصی است اما برای بیننده یادآور فضای مذهبی قرآن نیست و این نقص کار شماست، نباید این فضا قربانی کمپوزیسیون یا هر چیز دیگری شود.

منبع: ماهنامه فرهنگی-هنری رودکی- سال دوم- شماره چهارده- آذرماه ۱۳۵۱- صفحات ۱۴ و ۱۵
مجموعه: لاله تقیان و جلال ستاری