تاریخ فرهنگی ایران مدرن
پروژه تاریخ فرهنگی به بررسی گسترده فرهنگ ایران در قرن بیستم اختصاص دارد و در آن، فرهنگ معاصر ایران، عمدتا از خلال یازده ورودی، مطالعه و ارائه خواهد شد. این یازده مدخل برای گردآوری داده‌ها و پژوهش بر آن‌ها پیش بینی شده اند و عبارتند از: شخصیت ها (کنشگران)، نهادها، آثار، فرآیندها، رویدادها، زمان، مکان، اشیاء، مفاهیم، اسناد و سایر.

درباره ی «دندان درد» عباس کیارستمی (۱۳۵۹)

نویسنده:زهرا ملوکی

“دندان درد”، فیلمی آموزشی در راستای توجه به رعایت بهداشت دهان و دندان است که حول داستان کم توجهی “محمدرضا عسگری”، دانش آموز کلاس دوم دبستان، به این مسئله و در نتیجه دندان درد او شکل می گیرد و در نهایت با مراجعه به دندان پزشک و به کار بستن توصیه های او پایان می یابد.

نام فیلم: دندان درد (بهداشت دندان).

قطع فیلم: ١۶ میلی متری.

مدت فیلم: ٢۶ دقیقه.

تاریخ تولید: ١٣۵٩.

کارگردان: عباس کیارستمی.

نویسنده: داریوش دیانتی.

فیلم بردار: فیروز ملک زاده – عبدالله علیمراد – مهدی سماکار.

امور سینمایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.

خلاصه ی فیلم:

“دندان درد”، فیلمی آموزشی در راستای توجه به رعایت بهداشت دهان و دندان است که حول داستان کم توجهی “محمدرضا عسگری”، دانش آموز کلاس دوم دبستان، به این مسئله و در نتیجه دندان درد او شکل می گیرد و در نهایت با مراجعه به دندان پزشک و به کار بستن توصیه های او پایان می یابد.

“ضدّ هدیه” به جای تنبیه

اگر از ضرورت توجه به موضوع سلامت و بهداشت و به خصوص رعایت بهداشت دهان و دندان در سال های اول انقلاب ایران که در زمره ی موضوعات زندگی یک جامعه ی شهری برای مردمی اغلب با پیشینه های روستایی جای می گیرد، بگذریم و نیز اگر تلاش نکنیم “دندان درد” را اثری صرفاً آموزشی و برای مخاطب کودک و نوجوان تلقی کنیم؛ قادر خواهیم بود اهمیت این فیلم به ظاهر ساده را در مقایسه با تولیدات داخلی آن سال ها بازشناسیم، چیزی که اغلب از آن به عنوان سبک و سیاق و یا امضای کیارستمی یاد می شود.

فیلم در واقع یک ایده ی مرکزی دارد و آن، پرداختن به یک موضوع آموزشی در حیطه ی پزشکی و سلامت است. کارگردان به جای برگزاری یک رشته از خطابه های طولانی و کم تأثیر، داستانی کودکانه از زندگی خصوصی پسربچه ای منضبط روایت می کند که نفوذی غیرقابل انکار در مخاطب دارد.

“محمدرضا، شاگرد کلاس دوم دبستان است. او شاگرد خوبی است. در کلاس به درس های معلم خوب گوش می دهد و در خانه تکالیفش را به موقع انجام می دهد و در کار خانه به مادرش کمک می کند. فقط یک عیب دارد. عیبی به ظاهر کوچک؛ در مسواک زدن تنبل است” (دقیقه ی اول فیلم)

در واقع اگر بخواهیم شخصیت اصلی داستان را در زمره ی خوب ها یا بدها شناسایی کنیم، محمدرضا میانه است، شخصیتی خاکستری که قرار نیست الگو و نمونه ی مثالی برای بچه های خطاکار باشد و یا آن چنان شرور و نابکار که داستانش به قصه بزند و غیرقابل باور بنماید. او یکی از هزاران دانش آموزشی است که می تواند به خیلی از مخاطبین اصلی فیلم شبیه باشد و از این رو مهم ترین رسالتش را که تأثیرگذاری و آموزش است به خوبی به انجام می رساند.

فیلم با کلاس درس و حضور محمدرضا در کنار هم شاگردی هایش آغاز می شود. ما او را با توصیفات گفتاری و تصویری مختصری از زبان و نگاه کارگردان باز می شناسیم، توصیفاتی هرچند “استرلیزه” که به جای نمایش یک روزمره ی تمام و کمال، درست مثل بازیگوشی نگاه کودکان که در نهایت تنها فریم های جزئی و معنی دار برای خودشان را در ذهن ضبط می کنند؛ حاصل جمع تکه پاره ها است. به طور مثال کارگردان به جای گرفتن نماهای کلی و “حقیقی” از خانه ی محمدرضا، تنها یک رختخواب، پدری با دندان های مصنوعی، عکسی از پدر و پدربزرگ محمدرضا و چیزهایی از این قبیل را به ما نشان می دهد که اغلب در نگاه یک بزرگسال “غیرواقعی” و طنزگونه دریافت می شوند. (عظیمی،۹۵:۱۳۸۴) و این درست همان نقشه ای است که کار را برای مخاطب کودک و نوجوان ویژه می کند و خود را به آن ها متعلق می گرداند بی آن که صرفاً با استفاده های بی معنی از فضاهای کلیشه ای متعلق به کودکان، همچون (کلاس درس، حیاط مدرسه، بازی در کوچه) هیچ گونه پیوند و غرابتی با این قشر برقرار نکرده باشد.

مسئله ی دیگری که فارغ از موضوع مخاطبین ویژه و تعلق به جهان آن ها در فیلم قابل اشاره است، ترتیب دادن یک سلسله از نمادپردازی ها و نشانه گذاری ها در طول فیلم در کنار تصاویر مستند در بخش سخنرانی دندان پزشک و نیز پویانمایی هاست.

اولین نشانه ای که کارگردان با هوشمندی هرچه تمام تر و به ظاهر در حاشیه به آن پرداخته است چیزی نیست جز صحنه های مربوط به شکستن “قند” در خانه توسط پدر محمدرضا ( ۱ دقیقه و ۱۳ ثانیه تا ۲ دقیقه و ۱۸ ثانیه) که در کنار تأکید بر “تنبل بودن دانش آموز در مسواک زدن” تأثیری ناخودآگاه بر مخاطب می گذارد. در واقع می توان اهمیت این صحنه را تا حدودی با این پرسش نشان داد: چرا کیارستمی در یک فیلم ۲۶ دقیقه ای این صحنه را برای نشان دادن خانه ی محمدرضا و پدرش به مخاطب برمی گزیند؟

مصرف قند به شکل نسبتاً انبوه در زندگی روزمره در خانه های ایرانی که گویا خود علتی ناگفته می شود برای خراب شدن دندان های “پدر پدر محمد رضا و پدر محمدرضا” که در عکسی سیاه و سفید(۱ دقیقه و ۴۱ ثانیه) با آن ها و پیشینه ی بی توجهی شان به مسواک زدن آشنا می شویم؛ مخاطب را با این رویه ی خطرناک(مصرف روزمره ی قند و بی توجهی به رعایت بهداشت دهان و دندان) رو به رو می کند و فکر او را هرچند در ناخودآگاه قلقلک می دهد.

پروژه ی تربیتی کارگردان تلقین یک گزاره ی اخلاقی به کودک و نوجوان ایرانی است که بعد از تبارشناسی آن در همان قالب “واقعیت پردازی استرلیزه” (عظیمی،همان) تمایل به ایجاد یک تغییر دارد: محمدرضا می تواند در این نقطه از تاریخ از خط اتصال به دندان ها ی خراب پدربزرگ و دندان های مصنوعی پدرش جدایی یابد به شرط این که “رویه” اش را تغییر دهد و مسواک بزند.

نشانه های مهم دیگر این فیلم که اهمیت موضوع مرکزی فیلم نامه را دو چندان می کنند عبارتند از: تصویر مربوط به دندان های مصنوعی پدر محمدرضا که البته نشانه ای کم تر سمبلیک و بیش تر نمایه ای است، کاربرد گاز زدن سیب توسط پدر محمدرضا(۲ دقیقه و ۳۳ ثانیه)، همکلاسی او(۷ دقیقه و ۱۲ ثانیه)، خود محمدرضا(۲۳ دقیقه و ۲۸ ثانیه) و نیز نقاشی آن بر تخته سیاه(۳ دقیقه و ۵۹ ثانیه) و دفتر نقاشی محمدرضا(۲۳ دقیقه و ۲۵ ثانیه) است.

در واقع شاید بتوان گفت مهم ترین نمادی که در این فیلم به شکل مداوم و قابل ارجاع مورد استفاده قرار گرفته است، تصویر “سیب” در موقعیت های مختلف در داستان اصلی فیلم نامه است که در موارد گوناگون به عنوان نشانه های ناکارآمدی دندان های مصنوعی پدر محمدرضا(۲ دقیقه و ۳۳ ثانیه)، آسیب دیدن جدی دندان های محمدرضا وقتی که تعارف خوردن سیب را از سمت همکلاسی اش رد می کند( ۷ دقیقه و ۱۲ ثانیه) و نیز کامیابی و سلامتی، هنگامی که محمدرضا در صحنه های پایانی فیلم با لذت سیب گاز می زند (۲۳ دقیقه و ۲۸ ثانیه) کاربرد دارد که به حق به زیبایی به جای به کارگرفتن مداوم مسواک،خمیردندان و دندان های سالم و ناسالم که کلیشه هایی نخ نما شده اند؛ نشسته است.

حتی آن جایی که کارگردان به دندان های مصنوعی پدر محمدرضا نیز اشاره می کند، طنازی، بزرگ نمایی و نکته بینی نگاه او “دندان مصنوعی” را چنان به نفع خود به کار می گیرد که دیگر نمی شود به سادگی از کنار آن گذشت. راوی که در جریان نمایش عکس پدربزرگ و پدر محمدرضا به ما گفته است که آن ها در مسواک زدن سهل انگار بوده اند در لحظاتی از فیلم به ظاهر، دچار تناقض گویی می شود و آن هم نمایش دندان های “سالم و مرتب” پدرمحمدرضا در دهان او به هنگام سر دادن قهقهه در جریان مکالمه با مردی دیگر- احتمالاً یک دوست یا فامیل- است که ناگاه مخاطب را با این گزاره که “این دندان ها، مصنوعی هستند.”(۲ دقیقه و ۳۲ ثانیه) شک زده می کند.

اما اگر بار دیگر به روایت خطی فیلم نامه برگردیم پس از آشنایی با شخصیت اصلی فیلم و خانواده اش، حضور او در دبستان و جمله ی کلیدی ” (محمدرضا) در مسواک زدن تنبل است.” به آن جا می رسیم که کارگردان تقویم را به نشانه ی گذر روزها ورق می زند و در جریانی که از یکشنبه، ۱۲ آبان ۱۳۵۹ (۴ دقیقه و ۵۶ ثانیه) شروع می شود و تا ۵ شنبه، ۱۶ آبان ۱۳۵۹ ( ۷ دقیقه و ۲۸ ثانیه)به طول می انجامد وضعیت رو به وخامت دندان های محمدرضا را مشاهده می کنیم. لازم به ذکر است که پیش از این روزهای تقویمی، هم شاگردی های محمدرضا از بوی بد دهان او به معلم شکایت می کنند و از کنار او در کلاس به جای دیگری انتقال می یابند. (۳ دقیقه و ۵۶ ثانیه تا ۴ دقیقه و ۴۵ ثانیه) اما این تنبیه در قالب طرد شدگی به خودی خود برای تغییر رویه در رفتار محمدرضا نسبت به رعایت بهداشت دندان هایش مؤثر نمی افتد و “درد” به عنوان نقطه ی “تأمل” آخرین مقاومت او در حفظ این عادت ناپسند در نظر گرفته می شود.

در روز ۵ شنبه محمدرضا در کلاس غایب است (۷ دقیقه و ۴۴ ثانیه) و روی صندلی مخصوص درمان دندان پزشکی نشسته و از درد دندان گریه می کند. تا این جا داستان، مقدمه پردازی و گره اندازی کرده است و از این جا به بعد وارد فضایی متفاوت می شود(۹ دقیقه و ۲۶ ثانیه تا ۲۲ دقیقه و ۳۸ ثانیه) که با طرفندهای گوناگون به قسمت ابتدایی و انتهایی فیلم نامه پیوند می خورد. این قسمت که به لحاظ نوع آموزش و میزان دستکاری، شعاری ترین و مستندترین بخش فیلم است به درمان محمدرضا و توصیه های دندان پزشک از خلال سئوال- جواب های راوی و پزشک، می پردازد و در مورادی نیز به تصاویر انمیشین توسل می جوید و با وجود این که قرار است کاملاً آموزشی و دقیق از آب دربیاید کسل کننده نمی شود و حلقه ی اتصال خود را با مخاطب تا حد بالایی حفظ می کند. شاید بتوان علت این کامیابی را در درجه ی اول در نوع گفتمان پزشک دانست که خاصیت بزرگ نمایی و کاریکاتوریزه شدن واقعیت را که در کل فیلم در جریان است، دنبال می کند و نیز در استفاده از انیمیشن های متنوع و نمودارهای آموزشی ساده اما متحرک (۱۵ دقیقه و ۲۷ ثانیه) که مخاطب را به دنبال خود می کشاند.

آقای دکتر فردی مهربان و البته جدی است که “پوسیدگی دندان را بعد از سرماخوردگی بزرگترین دشمن بشر” معرفی می کند.(۹ دقیقه و ۵۴ ثانیه) و معتقد است که میکروب ها در شرایط مناسب برای رشد و پیشروی “بیل و کلنگ را برمی دارند و به جان دندان می افتند.”(۱۲ دقیقه و ۲۶ ثانیه) در حقیقت دندان پزشک، سعی دارد برای مخاطب اصلی فیلم با جدیت هرچه تمام تر در قالب استعاره های کارآمد سخنرانی آموزشی کند و در این دقایق کارساز است که مخاطب همراه با محمدرضا که دائماً در حال گریه کردن در پس زمینه ی مصاحبه ی پزشک و راوی است؛ دچار استیصال ناشی از حس همدردی و قرار گرفتن در فضای درمانگاه می شود.

به این شکل می توان فیلم حاضر را متشکل از سه اپیزود جدا نشده دانست که به واسطه ی میزان تعلق محمدرضا به عنوان شخصیت اصلی فیلم به لوکیشن ها، قابل تقسیم بندی است:

اپیزود اول که در مدرسه و خانه ی محمدرضا عسگری اتفاق می افتد. (دقیقه ی اول تا ۷ دقیقه و ۴۷ ثانیه) بیش ترین تعلق محمدرضا به مکان و کم ترین احساس سلطه ی مکان بر شخصیت اصلی فیلم.
اپیزود دوم که در دندان پزشکی رخ می دهد. (۷ دقیقه و ۴۸ ثانیه تا ۲۲ دقیقه و ۳۸ ثانیه) کم ترین تعلق محمدرضا به مکان و بیش ترین احساس سلطه ی مکان بر او.
اپیزود سوم که بازگشت محمد رضا به خانه و دبستان است. (۲۲ دقیقه و ۳۹ ثانیه تا ۲۴ دقیقه و ۱۶ ثانیه) رهایی از استیلای مکان اپیزود دوم.

در اپیزود دوم، سلطه ی مکانی بر شخصیت اصلی فیلم منجر به نوعی حس استیصال، تأمل و تصمیم به تغییر در پی آن می شود که در ظاهر قرار است مخاطب خاطی را متنبه کند و سر جای خود بنشاند اما چیزی که در فیلم نامه قابل تحسین است این است که محمدرضا پس از تمام شدن کار دندان پزشک احساس درد کم تری می کند و به او قول می دهد که از این به بعد درست و منظم مسواک بزند. (۲۲ دقیقه و ۳۵ ثانیه)

در اپیزود سوم محمدرضا سالم و سلامت به مکان های “تعلق” بازمی گردد، در کوچه بازی می کند(۲۳ دقیقه)، قبل از رفتن به مدرسه مسواک می زند(۲۳ دقیقه و ۶ ثانیه) و سیب گاز می زند.(۲۳ دقیقه و ۲۸ ثانیه)

اما فیلم همین طور با شادی و فراموشی تنبیه به پایان نمی رسد بلکه کارگردان با گرفتن یک نمای نزدیک و فانتزی از یک دندان مصنوعی که با خطوط سفید تدوین شده در تصویر در یک جعبه ی کادوی شفاف پیچیده می شود، به مخاطب می گوید که ” این هدیه ای است برای تمامی کسانی که دندان های خود را به موقع و درست مسواک نمی زنند.” (۲۵ دقیقه).

و آیا این دندان مصنوعی یک “ضد هدیه” نیست؟

در تعریف “ضد هدیه” شاید بهتر باشد ابتدا “هدیه” را تعریف کنیم:

“هدیه، را می توان نوعی از مبادله دانست که در آن رد و بدل کردن یک کالا یا یک خدمت لزوماً به صورت همزمان انجام نمی گیرد، اما هر هدیه دادنی عموما با یک هدیه گرفتن در همان زمان یا در زمانی دیگر همراه است. انسان ها به مناسبت های گوناگون که اغلب مناسبت های مناسکی هستند به یکدیگر هدیه می دهند.” (انسان شناسی و فرهنگ، ۱۳۸۷)

در واقع ماهیت یک هدیه به عنوان ارمغانی شادی بخش آن جایی از ضد هدیه جدا می شود که خصوصیت بشارت دهندگی و امتیاز دهندگی را در خود حمل می کند اما یک دندان مصنوعی کادو پیچ شده برای کسی که دندان های سالمی دارد چه معنایی می تواند داشته باشد؟ و حتی اگر این هدیه را به یک شخص نیازمند به دندان مصنوعی بدهیم آیا این خود نوعی “ضد هدیه” نیست؟

“ضد هدیه” اما آن جایی از “تنبیه” جدا می شود که در عین حال که گیرنده را لزوماً شاد نمی کند و به او چیزی به نام “امتیاز” نمی بخشد؛ خاصیت جبران کنندگی و رفع نیاز را در خود دارد و از این جهت کیارستمی به جای پایان دادن فیلم خود در یک فضای “استیلا” از جهت عدم تعلق به شخصیت اصلی فیلم و نیز مخاطب، که احساس تنبیه شدگی و احتمالاً احساس شوریدن و تلخکامی را به جای آموزش رفتار صحیح به مخاطب می آموزد، در یک فضای “تعلق” و با یک “ضد هدیه” پایان می دهد.