تاریخ فرهنگی ایران مدرن
پروژه تاریخ فرهنگی به بررسی گسترده فرهنگ ایران در قرن بیستم اختصاص دارد و در آن، فرهنگ معاصر ایران، عمدتا از خلال یازده ورودی، مطالعه و ارائه خواهد شد. این یازده مدخل برای گردآوری داده‌ها و پژوهش بر آن‌ها پیش بینی شده اند و عبارتند از: شخصیت ها (کنشگران)، نهادها، آثار، فرآیندها، رویدادها، زمان، مکان، اشیاء، مفاهیم، اسناد و سایر.

بیستمین سالگرد خاموشی محمدعلی جمالزاده در مجله بخارا

پریسا احدیان
عصر شنبه، چهارم آذرماه سال یکهزار و سیصد و نود و شش، نشستی به مناسبت «بیستمین سالگرد خاموشی محمد علی جمالزاده» در تالار عباس آشتیانی واقع در دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران با همراهی هیئت امنای آثار محمد علی جمالزاده و مجلۀ بخارا برگزار شد.
در ابتدا علی دهباشی ضمن خوشامدگویی به میهمانان حاضر در این مجلس، با خوانش بخش هایی از سخنان «ایرج افشار» در مورد محمدعلی جمالزاده این چنین جلسه را آغاز کرد:

“یکی از ایرانیان نازنین و نازک اندیشه سال هاست که دور از ما بر دریا کنار لِمان زندگی می کند. اما خیال او از ما دور نیست در اندیشه اش، ما و سرزمین ما، جلوه و مقامی ارجمند داریم.
خانه اش بر دریای ژنو پوشیده از قالی ایران و آراسته به دیگر مآثر و مظاهر ذوق و هنر ایرانی است. عشق به زاد و بوم پدری در نهادش با شیر اندرون شده و دلش لبریز از مایۀ مهر و یاری به غریبان ایرانی در آن سرزمین بهشتی و آسمانی است.
یار و بیگانه را که به سرایش فرود می آیند با روی گشاده و مهر تمام و لطف کلام می پذیرد. فیض سخن و باریکی اندیشه اش آشنایان و یاران و حتی دوران را لذت و نمک می بخشد. چشمان گیرای تیزش را آرزوی دیدار و دوستان همدل یا همزبانان جوان، از اشک شوق چون جام آتشین لبالب می کند. ساعت ها خندان و مهرورز می نشیند و با لحن گرم و نکته آلود از ادب و تاریخ و زبان وطنش سخن های نغز می آورد و دردهای سامان ناپذیر را یک به یک بازمی گوید. ناچار حسرت و دریغ را بر دل و روان خود تازه می کند. اما پیوند و عشق او به مملکت از تعصب و افراط و دست افشانی به دور است. طبع آتشین و آزادمنش، او را به حقیقت گویی و حقیقت جویی خو داده و چنین بالیده شده است که ایران و متعلقاتش را چنان بستاید و بنماید آن چنان که هست.
حقیقت گویی، تندی و تلخی می آورد و حقیقت جویی آرامی و شادمانی می برد. اگرچه چنین است، اما هموطن ما ناروا می داند که از سخن حق و روا به دور افتد و جامعۀ ایرانی را صاحب فضایل روزگار و واجد هنرهای بی شمار و گونه گونه آثار نامدار بداند…
آنچه در اندیشه اش موج می زند و بدو مستی می بخشد، آزادی و آزد فکری است. دشمن کینه ورزان و ستیزه جویانی است که طی قرون، نهال آزادگی و آزادمنشی را در این سرزمین از شادابی و باروری باز داشته اند. جهانی را می پسندد و به روشی می گرود که حامی و خواهان اندیشۀ آزاد باشد. بلندی و برتری اقوام را در این می داند که مردمش از زندگی آزاد برخوردار باشند، و قائلین کلام مخالف را یارای اقامۀ دلیل و اظهار مخالفت صریح باشد. انسانیت و آدمیزادگی را در سنت آزادپرستی می جوید.
در نوشتن حکایت و داستان پیشروست، «یکی بود، یکی نبود» نخستین مجموعۀ داستان های او و شاهکار آثار اوست. در این اثر و در آثار دیگر چهره های دیدنی اجتماع ایران را نیک جلوه گر ساخته است.
دیگر سخنران این مجلس دکتر محمد شکرچی زاده، عضو هیئت امنای آثار جمالزاده، از ویژگی های شاخص آثار این نویسندۀ بنام ایرانی سخن گفت
او را ایرانی ترین نویسندۀ معاصر ایران می دانیم. حتی رستاخیز دوم دنیای غرب را که رستاخیز شرقی نامیده اند و ایشان این رستاخیز را خصوصا مدیون ادبیات هند و ایران می داند. به نظر من این توجه به میراث کهن و سرمایۀ ملی همان گوهر بدخشانی است که می توان در حال حاضر با بی هویتی بخشی از نسل حاضر مقاوله کند. متأسفانه ما امروز با نسلی مواجه هستیم که احساس بی هویتی کرده و زمین و زمان به او تلقین می کند که فرهنگ اصیلی ندارد. مثل پرندگانی که در اقیانوس بر اثر آلودگی های محیط زیستی که کشتی ها در اقیانوس گسترانده اند، زندگی رنج آوری دارند. جمالزاده و جمالزاده ها و تاریخ زندگی و آثارشان می تواند این بی هویتی و آلودگی و پلشتی ها را پس بزند و نسل حاضر، اقیانوس مواج زبان و ادب فارسی را حس و تجربه کنند.
جمالزاده یکبار در اوایل قرن حاضر با نگارش کتاب «یکی بود یکی نبود» که اولین و بهترین اثر او بود، توانست نخستین حرکت اصلاح گرایانه را در ادبیات فارسی سبب شود و همانطور که خود او می خواست به بانگ خروس سحری تبدیل شد که کاروان خواب آلود ادبیات فارسی را بیدار کرد. او اصرار داشت که ادبیات مدرن نخست باید بازتاب فرهنگ عامه باشد و بعدها انعکاس واقعیت های اجتماعی به نظر می رسد که امروز پس از یک قرن از نگارش این کتاب، ضرورت یک بازاندیشی در افکار جمالزاده در قالب تحقیق ها و نشست های تخصصی می تواند تحول و نوگرایی را در اندیشه و ادبیات فارسی سبب گردد و ما در هیئت امنای جمالزاده، این آمادگی را داریم که حمایت ها و پشتیبانی های لازم را برای یک حرکت تحول گرایانه انجام دهیم و بتوانیم بخشی از ادبیات را که در روشنگری جامعه و مردم هست به نحو مناسب تری رواج دهیم.”
در ادامه علی دهباشی خاطراتی از دیدار با جمالزاده را در سن ۱۰۵سالگی در ژنو نقل کرد:
از جمله که در خدمت ایشان بودیم یکبار گفتم که چه شد اولین داستانتان را که نوشتید؟ ایشان چنین پاسخ دادند که:
“اشخاصی که در این مجلس حاضر می شدند از قبیل قزوینی و تقی زاده و میرزا محمدعلی خان تربیت و ابراهیم پور داود و حسین کاظم زاده و میرزا فضلعلی آقای مجتهد تبریزی همه اهل علم و فضل و تحقیق بودند و ضمنا مرا نیز به منظور خدمتگزاری اجازۀ حضور دادند.
بنا بود هر شب یک نفر مخارج قند و چای را از عهده برآید و در همان شب نیز مقاله ای یا مطلبی را که در طی هفته حاضر ساخته برای یاران بخواند. رفقا جمله از اصحاب فضل و کمال بودند و مقاله های بسیار سودمند و محققانه آوردند تا سرانجام نوبت به من تهیدست چنته خالی رسید. روزها و شب ها در فکر بودم که من بی کتاب چه تحفه ای می توانم تقدیم دارم که شایستۀ آنچنان بزرگوارانی باشد که همه اهل کتابند. ترس و واهمه بر وجودم استیلا یافته و سخت نگرانم داشته بود. عاقبت به فکرم رسید که داستانی بنویسم و با هزار ترس و لرز داستان «فارسی شکر است» را نوشتم و بال ملخ به بارگاه سلیمان بردم و با عرض معذرت و شرمندگی به قرائت آن پرداختم. هر لحظه منتظر بودم که رفقا به صدا در آیند که جوانک بی تمیز این لاطائلات شایستۀ چنین محفلی نیست و مکرر کلام را قطع نموده و به قیافۀ حضار می نگریستم که اگر زیاد بیزاری دیدم دردسر را کوتاه بیاورم و چقدر مایۀ تعجبم گردید وقتی دیدم که همه به دقت گوش می دهند و چنان می نمود که بدشان نیامده است، مخصوصا مرحوم قزوینی جلب توجهم را نمود که با آن چشم های آتشباری که کنجکاوی مستمر در آن مشعلدار بود سر را نزدیک تر آورده و با گردن کشیده با شش دانگ حواس گوش می دهد. وقتی داستان به پایان رسید معلوم شد بد از آب درنیامده و مقبول طبع دیر پسند آقایان واقع گردیده است. تشویق بزرگوارانۀ سرورهای محترم به جایی رسید که در همان شب و همان ساعت سکۀ نویسندگی بر زر ناسرۀ وجودم خورد و مهر قطعی و دائمی نویسندگی بر دامن دفتر سرنوشت من زده شد و از سایۀ عنایت آمیخته به دلالت و هدایت آن، نویسنده از آب درآمدم و از آن تاریخ یعنی درست چهل سال پیش تا به این ساعت که این سطور را می خوانم این دو انیس و مونس رو سفید و رو سیاه من، یعنی قلم و قرطاس دست از سرم برنداشته اند و اطمینان دارم که تا به لب گور همراه و همرکابم خواهند بود.
لینک متن کامل برنامه شب بخارا : http://bukharamag.com/1396.09.21402.html