تاریخ فرهنگی ایران مدرن
پروژه تاریخ فرهنگی به بررسی گسترده فرهنگ ایران در قرن بیستم اختصاص دارد و در آن، فرهنگ معاصر ایران، عمدتا از خلال یازده ورودی، مطالعه و ارائه خواهد شد. این یازده مدخل برای گردآوری داده‌ها و پژوهش بر آن‌ها پیش بینی شده اند و عبارتند از: شخصیت ها (کنشگران)، نهادها، آثار، فرآیندها، رویدادها، زمان، مکان، اشیاء، مفاهیم، اسناد و سایر.

برای سال نو: پروانه ای که روزی بال زد، در سه قرن گفتگوی واقعیت وخیال

نویسنده: محمد تهامی نژاد

به سینما می گفتیم عکس مجسم و متحرک و۱۱۴ سال ازآن سالن های رؤیا و عشق ونگاه خیره به جهان ، گذشت. اولین واقعه تاریخی آخر قرن نوزدهم بود. تاجری ایرانی در لندن تصاویر مجسم ومتحرک را دید و در آن شب، هنگامی که به هتل باز گشت، خاطرۀ آن دیدار نخستین را فقط با یک پارگراف کوتاه نوشت و تاریخ آغاز شد. مثل پروانه ای که روزی در آن سرزمین دور بال زد و روزی دیگر در جایی دیگر طوفان بر انگیخت. به سینما می گفتیم عکس مجسم و متحرک و۱۱۴ سال ازآن سالن های رؤیا و عشق ونگاه خیره به جهان، گذشت. اولین واقعه تاریخی آخر قرن نوزدهم بود. تاجری ایرانی در لندن تصاویر مجسم ومتحرک را دید و در آن شب، هنگامی که به هتل باز گشت، خاطرۀ آن دیدار نخستین را فقط با یک پارگراف کوتاه نوشت و تاریخ آغاز شد. مثل پروانه ای که روزی در آن سرزمین دور بال زد و روزی دیگر در جایی دیگر طوفان بر انگیخت.

آمدیم وآمدیم و در ساختن مجموعه عظیم تصویر جهان سهیم شدیم و امروز با مباحثۀ واقعیت و خیال، سینمای ایرانیان در سراسر دنیا، تاریخ را در اختیاردارد. نیمه شب در پاریس بود که فیلمی از داریوش خنجی دیدم! و فکر می کنم در لابلای فیلم ایران جنوب غربی هنوز ریز گردها فرو ننشسته باشند. یک نفر سرفه می کرد دیروز آنجا در اطراف هور العظیم که همراه بچه های بلوچ تا اعماقش رفته بودیم در آب زلال پرماهی . داستانی سازها با خیال ومستند سازها با واقعیت هایشان در میانۀ میدان اند. آنها هر کدام پروانه ای هستند که پروبالی می زنند. آدم های یک حبه قند، هنوز در آن خانه قدیمی و اتاق های تو در توی یزد می خندند، افسرده می شوند، افسرده نمی مانند : آنها زندگی را صبحگاه وقتی که همه خوابند شاید فقط با نوایی آهسته که چند نفر بیشتر نشنوند، دوباره در گوش ما، تعریف می کنند و می روند. زندگی در سینما دور نمی زند. تأثیر آن پروبال های رنگین در فضای ذهن ما می ماند. سینما اسطوره نیست. گاهی هست. یادم هست پارسال نادر از سیمین در تهران جدا شد و چند روز بعد که دوباره تا اواسط فیلم را دیدم و رفتم برای دیدن جرم، سیمین از نادر جدا نبود، آنها تا ابد با یکدیگر وصل واز یکدیگر جدا می شوند. تا دنیا دنیاست مردمان یک حبه قند می خندند و به ناگهان می میرند و زندگی نادرها و سیمین ها همین است. حالا اگر درسال ۲۰۱۲ که سینمای ما ۱۱۵ ساله می شود جایزه عمو اسکار را هم بگیرد، آن پروانه ای که روزی پرو بال گشود در جایی دیگر طوفان بپا کرده است. سینما هم اسطوره می سازد هم از اسطوره می گریزد.