تاریخ فرهنگی ایران مدرن
پروژه تاریخ فرهنگی به بررسی گسترده فرهنگ ایران در قرن بیستم اختصاص دارد و در آن، فرهنگ معاصر ایران، عمدتا از خلال یازده ورودی، مطالعه و ارائه خواهد شد. این یازده مدخل برای گردآوری داده‌ها و پژوهش بر آن‌ها پیش بینی شده اند و عبارتند از: شخصیت ها (کنشگران)، نهادها، آثار، فرآیندها، رویدادها، زمان، مکان، اشیاء، مفاهیم، اسناد و سایر.

با سردار سپه؛ از اشتیاق تا ناامیدی (قسمت چهارم)

نویسنده: زهره روحی

الف. توزیع قدرت شبه فئودالی و مقدمات ظهور «رضا شاه»

باری، گاهی این نزاعِ «اجتماعی و طبقاتی»، بین این دو جریانِ قدرت طلب، چنان به افراط آلوده می‌شد که از سوی سکولارها، کار به  بغض و کینه و دین ستیزیِ علنی، منتهی می‌شد[۱۴]؛ که در لحظاتی از این دست، کاملا فراموش میشد در زمان شکل گیری جنبش مشروطه، بخشی از سرمایه اجتماعی در به حرکت آوردن توده ها، از سوی روحانیان مترقی و آزادی خواه بوده است. به عنوان مثال، در لیست اعضاء فرقه اعتدالیون، نام آیت الله طباطبایی به چشم می‌خورد. و درجا به یاد می‌آوریم که وی در مجلس اول به عنوان آزادی خواه، اعتراف کرده بود که درک و آشنایی اش با «مشروطه»، توسط مترقیان اصلاح طلبی بوده که کشورهای مشروطه را دیده و برای وی توضیح داده بودند. در این گفته می‌توان تعامل فکری و دوران صبوری و مسئولیت پذیریِ روشنفکران سکولار را به خوبی احساس کرد. ضمن آنکه موفقیت شان در مسئولیت روشنگری شان به خوبی آشکار می‌شود. چنانچه طباطبائی به صراحت می‌گوید: «ما مشروطیت را که خود ندیده بودیم. ولی آنچه شنیده بودیم، و آنهایی که ممالک مشروطه را دیده به ما گفتند مشروطیت موجب امنیت و آبادی مملکت است. ما هم شوق و عشقی حاصل نموده، تا ترتیب مشروطیت را در این مملکت برقرار نمودیم»[۱۵]. علارغم برخی پرخاش هایی که در مجلس اول بین نمایندگان وجود داشت، با توجه به فضای به شدت رادیکال و خشن مجلس دوم، این مهم را در می‌یابیم که در مجلس اول، فضایی وجود داشته، برخوردار از تواناییِ آماده کردن و پروردن نیروهایی در جهت آزادی خواهی. به گونه ای که می‌توانسته نیروهایی چون  آیت الله طباطبایی را جذب خود کند. آنهم به این دلیل واضح که چنانچه ملاحظه می کنیم، طباطبایی، از کُدهایی استفاده می کند که تأویل و تفسیرش نیازمند حوزه دینی نیست. بلکه بنیانش در «اصلاحاتِ» سیاسی (در خصوصِ «امنیت») و نیز اصلاحات اجتماعی (در خصوص «آبادانی») است: «امنیت و آبادیِ مملکت» و نه آنگونه که در برنامه اعتدالیون (در مجلس دوم) می‌بینیم، بر محور صورت بندیِ مذهب. بدین معنی که مشروعیت و هستیِ اجتماعیِ خود را (همانگونه که دیده شد) از سوی حوزه «مذهبی» کسب کرده بود و نه بنیان های «آزادی خواهانه و ملی گرایانه» ای که در  مجلس اول، دیده می‌شد و مبتنی بر جریانهای مترقی نهضت مشروطه بود.  

 واقعیت تلخی است که در مجلس دوم، نه تنها فرقه گرایی و زد و بند، و دسیسه جای مبارزات پارلمانی را گرفته بود، بلکه آلوده به ترورهای سیاسی ای شده بود که آدمیت آنها را بر اساس تمایلات فردی شناسایی کرده است[۱۶]، «دشمنی و کینه توزی میان دو جبهه دموکرات و اعتدالیون هنوز اوج می‌گرفت که سید عبدالله بهبهانی را در هشتم رجب ۱۳۲۸ (۱۲۸۸ شمسی؛ ۱۹۱۰ میلادی) شبانگاه کشتند. هیأت دولتی هم در کار نبود، بحران سیاسی ادامه داشت. ترور بهبهانی به دست مجاهدین حیدرخان انجام گرفت، حقیقتی که بر کسی پوشیده نبود. شهر به جوش و خروش آمد، اصناف بازار را بستند، مردم در مدرسه خان مروی علیه عاملان ترور شعار دادند و تقی زاده را آشکارا محکوم کردند. او که خطر را نزدیک دید بیدرنگ از ایران رفت. جبهه اعتدالی به انتقام جویی برخاست: میرزا علی محمد خان تبریزی از منسوبان تقی زاده و میرزا عبدالرزاق خان همدانی که به عنوان عناصر انقلابی شناخته شده بودند، به دست مجاهدین معزالسلطان کشته شدند. به دنبال آن، یکی از خویشاوندان حیدرخان را نیز به قتل رساندند. شهر را محیط ترور فرا گرفت»[۱۷].

با این توضیحات، تعجبی ندارد که  مجلس دوم نیز در تاریخ ۱۲۹۰/۱۹۱۱، منحل شود؛ از یک طرف تفرقه و دسته بندی های سود جویانه داخلی و از طرف دیگر، مداخلات تجاوزگرایانه روسیه و انگلیس دست به دست یکدیگر دادند و کشور را به سقوط و دوران قبل از نهضت مشروطه راندند. اکنون با پذیرش اولتیماتوم روسیه درهای مجلس یک بار دیگر بسته می‌شود. اما نه همچون مجلس اول، به فرمان محمد علی شاه، بلکه این بار به فرمان ناصرالملک، نایب السلطنه، و توسط یپرم خان (رئیس نظمیه). و بدین ترتیب سیاهی و تاریکی و ویرانی و نا امنیِ اجتماعی و سیاسی و قحطی، این دوران را در خود می‌گیرد. آبراهامیان معتقد است که فشارهای خارجی و اولتیماتوم روسیه باعث انحلال مجلس دوم بوده است. «نخست وزیر، صمصام السلطنه، نایب السلطنه، کابینه و یپرم خان با نیروهای قفقازی خود تصمیم گرفتند که اولتیماتوم را بپذیرند تا روسها پایتخت را اشغال نکنند. به محض اینکه نخست وزیر تقاضای روسها را پذیرفت و نایب السلطنه نمایندگان را به اقدام خلاف قانون اساسی محکوم کرد، یپرم خان هم درهای مجلس را بست»[۱۸]؛ حال آنکه چنانکه دیدیم تفرقه ها و ستیزهای حزبی و قدرت طلبی های خشونت آمیز داخلی که منجر به ضعف حکومت مرکزی و بی اعتمادی نسبت بدان شده بوده، به نوبه خود برای تعطیل شدن مجلس و تبدیل ایران به حکومتی استعماری کم تأثیر نداشته است. اکنون سربازان انگلیسی و روسی خاک ایران را در برخی از شهرها اشغال می‌کنند. و به خشم و نارضایتی مردم دامن می‌زنند. و بدین ترتیب بار دیگر روحانیان و علمای با نفوذ نجف و کربلا، ابتکار عمل را به دست می‌گیرند و به نارضایتی ها جهت داده  و تحت رهبری خود در می آورند. با فتوای آنها، خرید کالاهای روسی تحریم می‌شود و کار اعتراضات بیش از پیش بالا می گیرد. در مشهد درگیری های شدیدی بین مردم و سربازان متجاوزِ روس رخ میدهد، مردم معترضِ بی سلاح، برای فرار از چنگ قشون روس به حرم امام رضا پناه می برند؛ اما متجاوزین، سواره و پیاده به آنجا حمله می برند و همه را از زن و مرد گرفته تا حتی کودکان و سالخوردگان را بی رحمانه کشته و مجروح می‌سازند…

چیزی نمی گذرد که جنگ جهانی اول شروع میشود و با آغاز این جنگ، هم روسیه و هم انگلیس ناگزیر می‌شوند قوایشان را معطوف به دشمنان خود در جبهه جهانی سازند؛ و امکان تشکیل کابینه برای ایران را فراهم سازند: «کابینه تازه تشکیل شد، کابینه قدیم که در آن اشخاصی طرفدار روس شناخته شده بودند، برهم خورد. شروع به جنگ که شد، روسها مجبور شدند قوای مادی و معنوی خود را متوجه اتریش و آلمان و اخیراً متوجه عثمانی نمایند که به زودی محتمل است اعلان جنگ او هم به روس داده شود. (…) انگلیسیان نیز به خود پرداخته، سیاست آنها در ایران بلکه در همه جای آسیا ضعیف شد، و هر چه بر ضعف دو قوه اجنبی افزوده شد، پیش پای ایرانیان بازتر گشت و از مرعوبیت درآمدند. فتوحاتِ پی در پیِ آلمان و شکست دول مؤتلف، ابُهت سیاست جنوب و شمال [انگلیس و روسیه] را از دل ایرانیان برد. نفوسِ منجمد شده، به جنبش درآمدند، دولتِ تازه هم تا چند صباح از تازگی خود، استفاده خوشنامی کرد. خاصه که حکومت آذربایجان را که در تصرف صمدخان بود، از او گرفتند و مرنادِ بلژیکی را از ریاست خزانه داری انداختند و این زمانی بود که آلمان مملکت بلژیک را تصاحب کرد و قدرت بلژیکیان محو شد»[۱۹].

ادامه دارد …

منابع:

۱۴. مذهب و ملیّت، ایرانشهر، ۱۱ آذر ۱۳۰۳، ص ۱ـ.۲ ؛ نقل از آبراهامیان یرواند؛ ایران بین دو انقلاب : درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر ؛ ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ، تهران : نشر نی ، چاپ دوم ۱۳۷۷ ،ص ۱۵۴.

۱۵. مذاکرات ، ۱۴ شوال ۱۳۲۵؛ نقل از آدمیت، فریدون،  ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران ؛ انتشارات پیام ، ۲۵۳۵ شاهنشاهی؛ ص ۲۲۶.

۱۶. آدمیت، فریدون. فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطه ایران؛ تهران: انتشارات پیام،  ۱۳۵۴ ، ص ۱۳۹.

۱۷. آدمیت، فریدون. فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطه ایران؛ تهران: انتشارات پیام،  ۱۳۵۴ ، صص ۱۴۶، ۱۴۷   .

۱۸. آبراهامیان یرواند؛ ایران بین دو انقلاب : درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر ؛ ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ، تهران : نشر نی ، چاپ دوم ۱۳۷۷ ، ص ۱۳۷، ۱۳۶.

۱۹. دولت آبادی. یحیی؛ حیات یحیی ، تهران ، انتشارات فردوسی و عطار، ۱۳۶۲، ج ۳، ص ۲۷۱ .