تاریخ فرهنگی ایران مدرن
پروژه تاریخ فرهنگی به بررسی گسترده فرهنگ ایران در قرن بیستم اختصاص دارد و در آن، فرهنگ معاصر ایران، عمدتا از خلال یازده ورودی، مطالعه و ارائه خواهد شد. این یازده مدخل برای گردآوری داده‌ها و پژوهش بر آن‌ها پیش بینی شده اند و عبارتند از: شخصیت ها (کنشگران)، نهادها، آثار، فرآیندها، رویدادها، زمان، مکان، اشیاء، مفاهیم، اسناد و سایر.

اخوان ثالث در نگاهی دیگر بار، نگاهی به چهار شعر منثور در کارنامه‌ی اخوان

صرف‌نظر از برخی ابتکارها، اخوان ثالث با عروض قدیم الفت خاصی داشت. او از منظر عروض قدیم به عروض نیمایی معطوف می‌شد. در پرتو این توجه، کوتاه و بلند شدن سطرها از لحاظ وزن در شعر او، اغلب قاعده‌مند جلوه می‌کند. قاعده‌مند بودن عروض نیمایی با زبان کهن گرایانه و سبک خراسانی او هم آهنگ است. در مقابل، در شعرهای فروغ فرخزاد وزن شعر با زبان معاصر و گفتاری عصر متناسب ، و تا آستانه‌ی خروج از هنجارهای شناخته / استفاده شده‌ی عروض پیش رفته است…صرف‌نظر از برخی ابتکارها، اخوان ثالث با عروض قدیم الفت خاصی داشت. او از منظر عروض قدیم به عروض نیمایی معطوف می‌شد. در پرتو این توجه، کوتاه و بلند شدن سطرها از لحاظ وزن در شعر و، اغلب قاعده‌مند جلوه می‌کند. قاعده‌مند بودن عروض نیمایی با زبان کهن گرایانه و سبک خراسانی او هم آهنگ است. در مقابل، در شعرهای فروغ فرخزاد وزن شعر با زبان معاصر و گفتاری عصر متناسب ، و تا آستانه‌ی خروج از هنجارهای شناخته / استفاده شده‌ی عروض پیش رفته است…
الف
بخش اعظم شعرهای مهدی اخوان ثالث (۱۳۶۹-۱۳۰۷) شاعر برجسته ،را می‌توان در ذیل دو گروه شعرهای سنتی (عروض قدیم) و شعرهای نو (عروض نیمایی) طبقه‌بندی کرد با این همه، باید به یادآورد که او در شعرهای سنتی خود، گاه، به وزن‌های کم شناخته شده / کم استفاده شده هم روی برده است. علاوه بر این، از این گوینده به سبب تعلق خاطرش به موسیقی ایرانی، تصنیف‌ها یا تصنیف گونه‌هایی هم باقی مانده است. به طبع، در بخشی از آثار اخیر، خروج از عروض قدیم دیده می‌شود. چرا که تصنیف و ترانه‌ ی ایرانی نظامی موسیقیایی خاص خود دارد. همچنین، اخوان ثالث کوشید تا نوعی شعر هجایی کهن (قبل از اسلام، و آغاز دوره‌ی اسلامی) را با عنوان «خسروانی» در ذیل وزن‌های عروضی، اما نه وزن‌های متعارف و معمول، احیاء کند. این شعرها که سه سطری / مصراعی / لَتی/ لختی بود، از نگاه او «نوخسروانی» نام گرفت. این نوع شعر، گاه قافیه داشت و گاه نه:
«کسی در زمستان این شگفتی نشنید
آن مرغک آواز بهاری می‌خواند
بویت اگر نشنید، پس رویت دید»[۱]

ب
از موارد بالا، می‌توان به این نکته رسید که صرف‌نظر از برخی ابتکارها، اخوان ثالث با عروض قدیم الفت خاصی داشت. او از منظر عروض قدیم به عروض نیمایی معطوف می‌شد. در پرتو این توجه، کوتاه و بلند شدن سطرها از لحاظ وزن در شعر او، اغلب قاعده‌مند جلوه می‌کند. قاعده‌مند بودن عروض نیمایی با زبان کهن گرایانه و سبک خراسانی او هم آهنگ است. در مقابل، در شعرهای فروغ فرخزاد (۱۳۴۵-۱۳۱۳) وزن شعر با زبان معاصر و گفتاری عصر متناسب ، و تا آستانه‌ی خروج از هنجارهای شناخته / استفاده شده‌ی عروض پیش رفته است. [۲]

پ
با این همه، در قلمرو شعر نو، اخوان ثالث فقط به عروض نیمایی اکتفا نکرده است. دست کم، چهار سروده در شیوه‌ ی منثور، البته با گرایشی اغلب آهنگین، از وی در دست است. سه سروده‌ی‌ نخست را گوینده، خود، در ویرایش دوم «آخر شاهنامه» منتشر کرده است.[۳] شعر چهارم در ضمن مجموعه‌ای از سروده‌هایش که پس از درگذشت او تنظیم و گردآوری شده (و به اصطلاح فرنگی‌ها از جمله آثار پسامرگ Posthumous) است، نشر یافته است.[۴] به ترتیب، این چهار شعر را مرور می‌کنم.

شعر «با همین دل و چشم‌هایم» (فروردین ۱۳۳۵)
سروده‌ای است در ۲۵ سطر. شاید بتوان این سروده را حاصل تأملی فکری و فلسفی در دو مفهوم زیبایی و زشتی دانست. از این رو، لب لباب شعر در تناظری نهفته که شاعر / راوی از دو منظر / موقعیت دل و چشم میان این دو مفهوم یافته است:
«دلم دید و چشمم می‌گوید
آن قدر که زیبایی رنگارنگ‌ست، هیچ‌چیز نیست
زیرا همه چیز زیباست، زیباست، زیباست
[…]
چشمم دید و دلم می‌گوید
آن قدر که زشتی گوناگون‌ست، هیچ‌چیز نیست
زیرا همه چیز زشت‌ست، زشت‌ست، زشت‌ست».
آن چه آورده شده، به لحاظ شکل، منسجم جلوه می‌کند. اما واقعیت این است که شعر پس از عبارت‌های بالا به سوی بازی ها و تکرارهای نالازم کلامی پیش می‌رود.
شعر «پیامی از آن سوی پایان» (مرداد ۱۳۳۵)
این شعر بلند ۱۳۰ سطری شرح یک نومیدی تام و تمام است. شاعر / راوی از خود و گذشته‌اش، و از انسان‌ها و پیرامونش به کلی، ناخوشنود بلکه دلزده است. سرزمینی را که در آن زندگی می‌کند، «سرزمین سرد سکوت» می‌نامد. خطاب به دیگران می‌گوید:
«خانه‌هاتان آباد
برگورهای ما هیچ سایبان و سراپرده‌ای مفرازید»
ضرباهنگ شعر کند نیست، سیال است. زبان کهن و زبان عصر، در حالتی که جای خود را به یکدیگر تفویض می کنند، دوش به دوش هم پیش آمده‌اند. می‌توان شعر را در مجموع منسجم دانست. اما بلند بودن شعر، گاه، به گسست‌هایی چند در آن انجامیده است. بیش‌تر این گسست‌ها در قسمت‌هایی است که شاعر به سوی توضیح پیش رفته است. شعر با لحنی اخلاقی – تجویزی پایان پذیرفته است:
«بسته‌ست راه و دیگر هرگز هیچ پیک و پیامی این جا نمی‌رسد
شاید همین از ما برای شما پیغامی باشد
کاین جا میوه‌ای نه گلی، هیچ هیچ هیچ
تا پر کنید هر چه توانید و می‌توان
زنبیل‌های نوبت خود را
از هر گل و گیاه و میوه که می‌خواهید
یک لحظه لحظه‌هاتان را تهی مگذارید
و شاخه‌های عمرتان را ستاره‌باران کنید».

شعر «وداع» (مهر ۱۳۳۵)
در این شعر، راوی / شاعر با مرور تجربه‌ای روحی، که ممکن است شکستی عاطفی/ عشقی باشد، بخش عمده‌ای از نومیدی و حزن خود را با شخصیت بخشی به «سکوت» موکد می‌کند. زبان شعر به سوی زبان عصر گرایش دارد. توجه به آهنگ کلام در آن، حالت حداقلی یافته است. به نظر می‌آید که فقط در قسمت نخستِ سروده ۱۷ سطری مورد اشاره با تصویری منسجم‌تر روبه‌روییم:
«سکوت صدای گام‌هایم را باز پس می‌دهد.
با شب خلوت به خانه می‌روم
گله‌ای کوچک از سگ‌ها بر لاشه‌ی سیاه خیابان می‌دوند
خلوت شب آن‌ها را دنبال می‌کند
و سکوت نجوای گام‌شان را می شوید»

شعر «سال دیگر ای دوست، ای همسایه»
شاعر / راوی در این شعر در جست‌وجوی راهی برای غلبه بر نومیدی است. با ارجاع به آینده‌ای نه چندان دور، علاقه‌مندست تا دریچه‌ای به نور بگشاید. زمان سروده شدن شعر بر ما معلوم نیست. اما نسبت به سه شعر پیشین، انسجام ذهنی و زبانی بسیار مطلوب‌تری در چهارچوب شعر منثور پدید آمده است. ضرب آهنگ شعر در ۸۲ سطر آن، از طریق موسیقی سراسری زبان و بهره‌های پراکنده از قافیه، نغمه‌ی حروف (واج‌آرایی) تا حد زیادی پایدار مانده است. در برخی سطرها موسیقی شعر به وزن هجایی (یا به تعبیر یکی از پژوهشگران، وزن عددی / شماری [۵]) نزدیک شده است.
«سال دیگر، ای دوست، ای همسایه
وقتی که چاره‌ها همه ناچار شدند
فریاد هولناک فنا تا دیری
آفاق هیچ و پوچ تباهی را می‌لرزاند
و ساعت‌های بی‌تیک تاک فنا تا دیری
صحت و سکوت و دلهره نشخوار می‌کنند
ما نام‌های خود را آن گاه
درگیر و دارهای مصائب
آخر بگو چه گونه به یاد آریم؟
و آن گاه، با کدام زبان در هم و آشفته
با ناشمار دفترِ دستور و واژگان
پارینه‌های مانده در اعماق سینه‌ها را
اندیشه وار کورِ کویر بیان کنیم؟
تا[ یا؟] چون زبان بندریان جهان وطن
در معبر هزار زبان، از هزار شهر
اندوهناک قصه خود را
در دل فغان کنیم؟».

ت
به طور خلاصه درباره‌ی چهار تجربه‌ی اخوان ثالث در شعر منثور می‌توان چنین گفت:

۱- از نظر محتوا، تا حد زیادی، و از لحاظ زبان، تا حدی، شباهت‌هایی میان این تجربه‌ها، و شعرهای نیمایی شاعر دیده می‌شود. وزن شعر خط فاصله پراهمیتی میان این دو است.
۲- در تجربه‌های منثور اخوان ثالث، هنگامی که از آهنگ سراسری کلام کاسته می‌شود، انسجام شعر هم کاستی می‌گیرد. اما وجود چنین آهنگی بر انسجام شعر می‌افزاید.
۳- تأثیر ترجمه‌ شعرهای فرنگی (به ویژه از نظر نوع بیان و فضای تصویری) بر این شعرها آشکار است.
۴- دلبستگی اخوان ثالث به ساختار عروضی مانع از تداوم این چهار تجربه شده است.
۵. شعر «سال دیگر، ای دوست، ای همسایه» منسجم‌ترین و بهترین تجربه‌ی شاعر در شعر منثور است.این انسجام تا حدی ست که گردآورنده مجموعه ی دوم شعرهای پسامرگ او نام شعر یاد شده را برای این مجموعه انتخاب کرده است.
۶. بی‌شک، فاصله‌ ی ادبی میان شعرهای نیمایی گوینده با شعرهای منثورش بسیار است. این فاصله در شعر اخیر، البته، اندکی کم‌تر است.

ث
رأی خود اخوان ثالث درباره‌ی شعر منثور از چه قرار بود؟ او در دهه ی ۱۳۳۰ در تحلیل و بررسی شعرهای منثور احمد شاملو (۱۳۷۹-۱۳۰۴)، با لحنی کمابیش منفی از آن‌ها یاد می‌کرد. [۶] اما وی در دهه‌ی بعد، با نقل سه نمونه از شعرهای منثور خود در ویرایش دوم آخرشاهنامه، قدری نظر خود را تعدیل کرد. او تجربه‌های منثورش را «قطعات بی‌وزن» و «آزمایشک و تفنن» ( مربوط به سال ۱۳۳۵) می‌داند. اصل سخن و داوری او در این زمینه شاید از قرار زیر باشد. با نقل آن، این نوشته مختصر را به پایان می برم:
«[…] بعدها دنبال گرفتن این شیوه‌ی ناموزون را نپسندیدم. زیرا دیدم و سنجیدم این دست آثار را هر چه و از هر که، این جا و آن‌جا، و چنین دریافتم که ممکن است در بعضی از این گونه کارها «شعر به معنای عام» بتوان سراغ گرفت، چنان که مثلاً در یک خطابه یا داستان [ …]و چه و چها، ولی این گونه سخنان به هر حال، مثل این که یک چیزی کم دارد از شعر، البته «شعر به معنی خاص» که همان تغنی مالوف و مانوس باشد، همان سر و سرود شناخته، معروف تعریف ناپذیر، همان جاری مترنم ارواح و قرایح موزون که ریتم ملفوظ، ریتم مکالم و متکلم است از معانی رقص‌های روح آدمی […]»[۷]

یادداشت‌ها و مراجع:
۱- دوزخ اما سرد (م.امید، توکا، ۱۳۵۷، صص ۲۱-۹)
دو نمونه از این نوع شعرها در مجموعه‌ زیر هم آمده است. اما شاعر در آن‌ها اصطلاح «نوخسروانی» را به «خسروانی» تبدیل کرده است.
تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم (م.امید، مروارید، چ ۵، ۱۳۷۶، صص ۴۵۱ و ۲۶۱)
۲- اخوان ثالث با لحن بسیار مساعدی از تجربه‌های وزنی / موسیقیایی فرخزاد یاد کرده است:
صدای حیرت بیدار (گفت‌وگوها، م.امید، به کوشش مرتضی کاخی، زمستان، چ۲، ۱۳۸۲، صص ۴۴۵-۴۴۴)
برای توصیف‌های دقیق‌تر در این موضوع و آشنایی با آراء دیگر ر.ک:
فروغ فرخزاد: نفوذ، شهرت و اعتبار ادبی (عابدی، زنان امروز، س ۱، ش ۳، مرداد ۱۳۹۳، صص ۸۱-۸۰)
۳- آخر شاهنامه (م.امید، مروارید، چ۷، ۱۳۶۱، صص ۱۰۶-۹۳).
در این زمینه، همچنین ر.ک موسیقی شعر (محمدرضا شفیعی کدکنی، آگاه، چ ۴، ۱۳۷۳، صص ۲۵۶-۲۵۵).
۴- سال دیگر ای دوست این همسایه (م.امید، زمستان، ۱۳۹۳، صص ۸۴-۷۹)
۵- هفتاد سخن (ج ۱: شعر و هنر، پرویز ناتل خانلری، توس، چ ۲، ۱۳۷۷، ص ۱۸۶)
۶- حریم سایه‌های سبز (مجموعه‌ مقاله‌ها،ج۱، م. امید، به کوشش کاخی، زمستان، چ ۲، ۱۳۷۲، صص ۵۹-۴۷).
۷- آخر شاهنامه (م.امید، همان صص ۸-۶)

این یادداشت در چارچوب همکاری مشترک میان انسان شناسی و فرهنگ و مجله آزما بازنشر می شود.